دانلود فیلم گلادیاتور
Gladiator 2000
فیلم سینمایی گلادیاتور فیلمی است حماسی به کارگردانی ریدلی اسکات تولید شده در سال ۲۰۰۰میلادی با بازیگری راسل کرو و واکین فینیکس است.
موسیقی این فیلم توسط آهنگساز بزرگ و مشهور موسیقی جهان در عرصه سینما هانس زیمر ساخته شدهاست و یکی از بهترین موسیقیهای متن ساخته شده در تاریخ سینمای جهان محسوب میشود.
بازی زیبای راسل کرو در نقش گلادیاتوری زخم خورده که همسر و بچه اش به دست پسر پادشاه کشته شدند بسیار تأثیرگذار و زیبا بود و جایزه اسکار را برای وی به ارمغان گذاشت. این فیلم برنده پنج جایزه اسکار شد.
فیلم گلادیاتور به نظر بیشتر منتقدین و مردم بهترین فیلم ریدلی اسکات محسوب میشود و با استقبال خوبی از سوی منتقدین هم مواجه شد و هم چنین تنها فیلم او محسوب میشود که اسکار بهترین فیلم را پس از سالها گرفت و او را نامزد اسکار بهترین کارگردانی کرد.این فیلم جز 50 فیلم برتر تاریخ جهان است و بالاترین مقام و امتیاز را در بین فیلم های ریدلی اسکات دارد.
کارگردان | ریدلی اسکات |
---|---|
تهیهکننده | داگلاس ویک دیوید فرانزونی فرانکو لاستیگ |
بازیگران | راسل کرو واکین فینیکس کانی نیلسن الیور رید ریچارد هریس درک جاکوبی |
موسیقی | هانس زیمر لیسا جرارد |
مدت زمان
|
۱۵۴ دقیقه نسخه کامل ۱۷۱ دقیقه |
داستان فیلم
ارتش روم به رهبری ژنرال ماکسیموس بر آخرین گروه بربرها غلبه میکند و روم را نجات میدهد. امپراتور مارکوس آئورلیوس در بستر مرگ، بدون توجه به پسر مکارش، کومودوس، از ماکسیموس میخواهد تا زمام امور را بهدست گیرد و یک جمهوری مستقل پدید آورَد. کومودوس پدر را به قتل میرسانَد و دستور اعدام ماکسیموس و خانوادهٔ او را در اسپانیا صادر میکند. ماکسیموس از مرگ میگریزد، اما قادر به نجات خانوادهاش نمیشود. یک تاجر برده او را اسیر میکند و بهپراکسیمو میفروشد که کارش تعلیم گلادیاتور است. بدین ترتیب، ماکسیموس راز و رمز گلادیاتوری را میآموزد و لیاقت خود را ثابت میکند.
از طرفی، کومودوس پس از چند سال نبردهای گلادیاتوری را احیا میکند تا شاید محبوبیتی میان مردم کسب کند. بیتوجهی کومودوس به امور مملکتی خشم سناتور گراکوس را برمیانگیزد و طبیعت خونخواه امپراتور، خواهرش لوسیلا را نیز سخت آشفته میکند؛ زیرا قرار است لوسیوس، پسر لوسیلا، پس از کومودوس به امپراتوری برسد.
ماکسیموس و سایر گلادیاتورها نبردهای موفقی را در روم انجام میدهند. کومودوس از اینکه او را زنده مییابد بسیار خشمگین میشود، اما هراس از برانگیختن نفرت مردم او را از صدور فرمان قتل ماکسیموس بازمیدارد. لوسیلا و گراکوس پنهانی با ماکسیموس قرارهایی برای رهبری ارتش و برپایی جمهوری میگذارند، اما کومودوس به نقشه پی میبرد. در نتیجه، تنی چند از سناتورها را به قتل میرسانَد و گراکوس را بازداشت میکند. کومودوس تصمیم میگیرد تا در ملأ عام با ماکسیموس بجنگد و پیش از جنگ، در زندان او را با نیرنگ از ناحیه پهلو زخمی میکند تا کشتن او در روز برایش آسانتر باشد ولی در پایان نبرد این ماکسیموس است که او را به قتل میرسانَد و انتقام خانوادهاش را از او میگیرد. ماکسیموس زخمی، پیش از مرگ قدرت را به گراکوس تفویض و چند گلادیاتور باقیمانده را آزاد میکند و پس از مرگ به اجداد و خانوادهاش ملحق میشود.
جوایز گلادیاتور
- برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد
- برنده جایزه اسکار بهترین جلوههای ویژه
- برنده جایزه اسکار بهترین طراحی لباس
- برنده جایزه اسکار بهترین فیلم
- برنده جایزه اسکار بهترین صدابرداری
- نامزد اسکار بهترین کارگردانی
- نامزد اسکار بهترین بازیگر مکمل مرد
- نامزد اسکار بهترین فیلمنامه اورجینال
- نامزد اسکار بهترین موسیقی
- نامزد اسکار بهترین تدوین
- نامزد اسکار بهترین میکس
- نامزد اسکار بهترین فیلمبرداری
- برنده گلدن گلوب بهترین فیلم
- نامزد گلدن گلوب بهترین کارگردانی
- نامزد گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول مرد
- نامزد گلدن کلوب بهترین بازیگر نقش مکمل مرد
- برنده بفتای بهترین فیلم
- برنده بفتای بهترین تدوین
- برنده بفتای بهترین فیلمبرداری
- برنده بفتای بهترین طراحی تولید
- نامزد بفتای بهترین کارگردانی
- نامزد بفتای بهترین بازیگر نقش اول مرد
- نامزد بفتای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد واکین فینیکس
- نامزد بفتای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد الیور رید
- نامزد بفتای بهترین فیلمنامه اورجینال
- نامزد بفتای بهترین موسیقی
- نامزد بفتای بهترین صدا
- نامزد بفتای بهترین جلوه های ویژه
- نامزد بفتای بهترین طراحی صحنه
- نامزد بفتای بهترین گریم و آرایش مو
موسیقی فیلم گلادیاتور
خلاصه داستان فیلم گلادیاتور
داستان فیلم مربوط به سال ۱۸۰میلادی است زمانی که دامنه امپراتوری رم باستان از صحراهای آفریقا تا مرزهای انگلستان شمالی گسترده است.با این همه یک دژ در راه پیروزی کامل رومیها قرار دارد که هنوز فتح نشده است.سرانجام این دژ نیز به دست ‘ماکسیموس ‘یکی از بهترین سرداران جنگی ‘سزار مارکوس ‘ فتح میشود.پس از این نبرد ‘ماکسیموس ‘تصمیم میگیرد نزد خانواده خود بازگشته و روزگار را با کشاورزی سپری کند، اما ‘سزار مارکوس ‘بر آن است رهبری امپراتوری روم را به او بسپارد’.کومودوس ‘فرزند سزار از تصمیم پدر باخبر میشود و در پی آن، پدر خود را به قتل میرساند تا خود بر اریکه قدرت تکیه زند.وی سپس ‘ماکسیموس ‘را دستگیر کرده و فرمان قتل او را صادر میکند’.ماکسیموس ‘موفق میشود جلادان را کشته و از مرگ نجات یابد ولی زن و فرزند او به فرمان ‘کومودوس ‘کشته میشوند.پس از آن، ‘ماکسیموس ‘به خانه باز میگردد اما با اجساد سوخته زن و فرزند خود مواجه میشود. پس از آن، ماکسیموس بی هویت، توسط عده ای به بردگی گرفته می شود و اینبار در قالب یک گلادیاتور، قصد بازگشت و روم را دارد..
داستان کامل فیلم گلادیاتور
«آلمان(ژرمانیا)، سال ۱۸۰ پس از میلاد. سپاه روم به رهبری ژنرال ماکسیموس، آخرین ایلهای بربر را که در برابر امپراتوری روم ایستادگی میکردند، در هم میشکند. امپراتور مارکوس اورلیوس که واپسین روزهای زندگیاش را سپری میکند، با کنار گذاشتن کومودوس، پسر توطئهگر خود، از ماکسیموس میخواهد که رهبری امپراتوری بدست گیرد و در جهت احیای جمهوری بکوشد.
کومودوس پس از آگاهی از تصمیم پدر، او را میکشد و دستور قتل ماکسیموس و همسر و فرزندش را صادر میکند. ماکسیموس از مهلکه میگریزد، اما برای نجات خانوادهاش دیر شده است. ماکسیموس افسرده و نومید توسط یک تاجر برده دستگیر و سپس به پروکسیمو که مسابقات گلادیاتوری را برگزار میکند، فروخته میشود.
ماکسیموس وادار میشود در میدان مسابقات محلی با دیگر گلادیاتورها بجنگد. پس از پیروزی او در نخستین نبردها، او مورد تحسین مردم و دوستان گلادیاتورش قرار میگیرد. در این اثنا، کومودوس نبردهای گلادیاتوری را در استادیوم روم احیا میکند.
نبردهایی که به منظور ترغیب مردم به رفتارهای انسانی و عاطفی، از پنج سال پیش از آن ممنوع شده بود.
سناتور گراچوس که از بیتوجهی کومودوس به سنا و حکومت خشمگین است، در آرزوی احیای جمهوری است، اما توان رویارویی با کومودوس را ندارد. لوسیلا، خواهر کومودوس نیز بدلیل خوی جنایتکارانه و تمایلات زناکارانهی او برای خود و پسرش، لوسیوس (که پس از کومودوس بر تخت خواهد نشست)، نگران است.
ماکسیموس و و دیگر گلادیاتورها در روم میجنگند و مهارتهای نظامی ماکسیموس آنان را در برابر گلادیاتورها و جنگجویان رومی به پیروزی میرساند. کومودوس که از پیروزی عدهای بربر – چنان که پروکسیمو آنان را معرفی کرده بود- بر جنگجویان رومی متعجب شده، به میان میدان نبرد میرود و از ماکسیموس میخواهد که نقابش را از چهره بردارد. کومودوس از زندهبودن ماکسیموس شگفتزده میشود، اما بدلیل محبوبیتی که ماکسیموس نزد مردم یافته، از کشتن او پرهیز میکند. لوسیلا که در گذشته نیز شیفتهی ماکسیموس بوده، با همدستی سناتور گراچوس نقشهای طرح میکند که بر اساس آن ماکسیموس با گردآوری سپاهیان سابقش و سرنگونکردن کومودوس، بار دیگر جمهوری را به روم بازگرداند. اما کومودوس که به لوسیلا مشکوک شده، با تهدید پسرش، او را به افشای نقشهاش وامیدارد.
سربازان کنسول روم پروکسیمو و سایر گلادیاتورها را میکشند و گراچوس را زندانی می کنند. کومودوس برای کسب محبوبیت نزد مردم، اعلام میکند که با ماکسیموس در استادیوم روم خواهد جنگید، اما پیش از شروع نبرد برای اطمینان از پیروزی، ماکسیموس را زخمی میکند. با وجود این، ماکسیموس زخمی و خسته، کومودوس را میکشد و پیش از مرگ، حکومت را به گراچوس و سنا میبخشد و دستور آزادی باز ماندهی گلادیاتورها را صادر میکند.»
پس از تماشای گلادیاتور و یافتن فرصتی برای اندیشیدن به درونمایهی فیلم، مهمترین پرسشی که به ذهن ما خطور میکند، این است:
آیا سرسختی ماکسیموس برای کشتن کومودوس، نوعی انتقامجویی شخصی بوده و یا او تا پای جان جنگیده تا جمهوری را به روم بازگرداند؟ پاسخ به این پرسش میتواند داوری در بارهی کلیت فیلم را نیز آسانتر کند. آیا گلادیاتور یک فیلم سرگرمکننده در بارهی خیانت، جنایت و انتقام است؟ و یا فیلمی است که از طریق یک داستان مهیج، به رویارویی دیکتاتوری و جمهوریخواهی میپردازد؟
مقایسهی گلادیاتور با سایر فیلمهای مهم تاریخ سینما در این ژانر نیز، در مسیر داوری راهگشا خواهد بود. جولیوس سزار(۱۹۵۳)، بنهور(۱۹۵۹)، اسپارتاکوس(۱۹۶۰) و سقوط امپراتوری روم(۱۹۶۴) برجستهترین فیلمهای قابل قیاس با گلادیاتور هستند. در جولیوس سزار، بروتوس و سایر سناتورهایی که سزار را به قتل میرسانند و خود نیز پس از مدتی توسط مارکآنتونی کشته میشوند یا خودکشی میکنند، چنین میاندیشند که جاهطلبی و قدرت پرستی سزار روم را بسوی دیکتاتوری پیش خواهد برد.
در بنهور، تضاد میان خداپرستی و سکولاریسم، قهرمانان فیلم را به ایستادگی تا پای جان میکشاند. در اسپارتاکوس، تلاش برای کسب آزادی و برخورداری از حقوق اجتماعی، گلادیاتورها را به شورش وامیدارد؛ و در سقوط امپراتوری روم، ژنرال لیویوس با پیروی از اندیشههای سزار اولیوس میکوشد صلحی پایدار را در سراسر امپراتوری روم پایهریزی کند. واضح است که این فیلمها، اهدافی ارزشمند را برای قهرمانان خود تبیین کردهاند: مبارزه با استبداد، تبلیغ توحید و خداپرستی، آزادیخواهی و صلح. اما در برابر این ۴ فیلم نمونه، گلادیاتور چه هدف مقدسی را برای قهرمان اصلی خود تبیین میکند؟
پس از پایان نخستین سکانس فیلم که به نبرد سپاهان روم و بربرهای ژرمانیا اختصاص یافته، ماکسیموس به عنوان یک فرماندهی سپاه که پیشهی اصلیاش کشاورزی است، در چنبرهی بحثهای فلسفی – سیاسی سزار اورلیوس، نجواهای عاشقانه با مقاصد سیاسی لوسیلا(دختر سزار) و توطئههای کومودوس(پسر سزار) گرفتار میشود. ماکسیموس که به بالاترین درجات نظامی در سپاه روم دست یافته، تمایلی به کسب قدرت امپراتور ندارد و در نخستین واکنشش به پیشنهاد امپراتور، صریحا آن را رد میکند. کنشی که به هیچوجه با ویژگیهای رفتاری یک ژنرال که جاهطلبی و عشق به قدرت، بخش جداییناپذیر آن است، سنخیت ندارد.
در واقع، کارگردان و فیلمنامهنویسان با زیرکی، ما را از گذشتهی ماکسیموس بیاطلاع میگذارند و چگونگی طی مدارج نظامی و رسیدن به فرماندهی سپاه را از دید ما پنهان میدارند. در نتیجه، ما با شخصیتی روبرو هستیم که بر پایهی اطلاعات ارائهشده در فیلم، مردی سادهدل و شجاع است که بیش از هر چیز به خانوادهاش عشق میورزد و از سیاست و سیاستمداران دوری میجوید.
پس از سکانس گفتگوی امپراتور با ماکسیموس و آغاز توطئههای کومودوس، مسیر فیلم یکباره تغییر مییابد. ماکسیموس که همسر و فرزندش را از دست داده، به ماشین قتالهای در نبردهای گلادیاتوری تبدیل میشود که تنها به انتقام فردی خود میاندیشد و رویدادهای فیلم نیز بر اساس همین انگیزهی فردی پیریزی میشود. به عبارت دیگر، سرنوشت روم و احیای جمهوری که آرزوی سزار مقتول بود، در ذهن ماکسیموس و در ماجراهایی که او با آنها روبرو میشود، جای چندانی ندارد. اما بار دیگر این بخش از کنش این شخصیت نیز در سکانس پایانی با تناقض مواجه میشود. ماکسیموس پس از کشتن کومودوس، از گراچوس میخواهد که نقشههای خود برای احیای جمهوری را به اجرا درآورد. گویا نبرد او با کومودوس و مرگ هر دو سوی این نبرد، نمادی از جنگ دیکتاتوری و جمهوریخواهی بوده است. در حالی که واقعیت این است که حضور ناچیز و کمرنگ انگیزهی احیای جمهوری در ماکسیموس که صرفا از طریق چند دیالوگ نمایان میشود، فقط ترفندی برای عمیقتر نشان دادن فیلمی است که هدف نهاییاش سرگرمکردن تماشاگران است و البته از این حیث نمیتوان خردهی چندانی به کارگردانی چون اسکات گرفت.
در اینجا اشاره به این نکته نیز ضروری است که اسکات نیز با وقوف به همین ویژگی فیلمش، سرگرمی را بعنوان یکی از عناصر مهم در فیلم خود جلوه میدهد.
وقتی ماکسیموس از کشتن کومودوس حرف میزند، پروکسیمو خود را یک سرگرمیساز مینامد.
هنگامی که ماکسیموس در یکی از نبردهایش، یک تنه چندین نفر را در میدان بازی به خاک و خون میکشد و جمعیت برای او هورا میکشند، او رو به جمعیت فریاد میکشد: «آیا خوب سرگرم شدهاید؟»
وقتی لوسیلا از ماکسیموس میخواهد که برای غلبه بر برادرش به او کمک کند، ماکسیموس میگوید: «من فقط قدرت سرگرمکردن مردم را دارم.» و لوسیلا در پاسخ میگوید: «قدرت همین است.»
گذشته از این دیالوگها، شیوهای که کومودوس برای غلبه بر سنا برمیگزیند وابسته به سرگرمی است. او که تودهی نافرهیخته و کمخرد روم را به خوبی میشناسد، نبردهای گلادیاتوری را پس از پنج سال ممنوعیت، آزاد اعلام میکند و خود نیز برای کسب محبوبیت مردمی به تماشای این نبردها میپردازد. همانگونه که سناتور گراچوس میگوید، کومودوس برای کسب محبوبیت، هر چه را که مردم دوست داشته باشند، در اختیار آنان قرار میدهد.
بر پایهی همین نقش محوری سرگرمیسازی برای مردم است که پس از افشای هویت ماکسیموس، نبرد مقدماتی او با کومودوس بر سر کسب محبوبیت نزد مردم شکل میگیرد. چرا که پروکسیمو به او توصیه کرده بود: «بر مردم پیروز شو!» (احساسات مردم را با خود همراه کن!) جالب آن که شکست کومودوس در این نبرد تبلیغاتی، در نمایشی عروسکی جلوه مییابد که در آن کومودوس در هیات کوتولهای مضحک با ماکسیموس رشید میجنگد.
از این دیدگاه، آنچه در گلادیاتور اتفاق میافتد، میتواند نمادی از نبرد قدرتهای سیاسی جهان امروز برای همسو کردن اذهان عمومی با خود باشد. نبردی که در آن، رسانهها بیشترین سهم را دارند و رسانهای که سرگرمکنندهتر باشد، در نیل به مقاصد خود موفقتر است. بیتردید این تلقی برای فیلمسازی که در شمار پولسازترین فیلمسازان هالیوود – بزرگترین تولید کنندهی محصولات سرگرمکنندهی جهان – است، بسیار ملموس است.
نکتهی دیگری که در گلادیاتور جلب توجه میکند، تضاد دراماتیک دو شخصیت محوری آن، ماکسیموس و کومودوس است. این تضاد گذشته از انگیزهی ظاهری آن که کسب جایگاه سزار به نظر میرسد، در لایههای پنهانتر فیلم، انگیزههای قویتری را دارا میباشد. انگیزههایی که شناسایی آنها وابسته به تحلیل شخصیت کومودوس است. با وجود این که ماکسیموس نقش محوری فیلم را دارد و ویژگیهای انسانی او، تماشاگر را به تحسین وامیدارد؛ شخصیت کومودوس بسیار پیچیدهتر است و به لحاظ دراماتیک، جذابتر جلوه میکند. شخصیتی مبهم که رفتارهایش غیرقابلپیشبینی است و در عین حال که ضعفهای پرشماری در خود دارد، میتواند به تنهایی با توطئههای سناتورها و خواهر خود مقابله کند و همه را به وحشت اندازد. کومودوس مردی تشنهی عشق است.
او از عشق پدر خود محروم بوده و تلاشش برای جلب رضایت او همواره با شکست روبرو شده است. پس از مرگ پدر، لوسیلا، خواهرش، تنها عشقی است که کومودوس به آن دل بسته است. عشقی نامشروع که بیآن که از سوی لوسیلا تقبیح شود، بیپاسخ باقی میماند. از سوی دیگر، او عمیقا خواستار این است که مردم روم او را دوست بدارند و به او احترام بگذارند. احترامی که خیلی زود رنگ میبازد.
کومودوس در تحقق هر سه آرزوی خود با شکست مواجه میشود. پدر، او را لایق جانشینی خود نمیداند. خواهر، او را از عشق خود سیراب نمیکند و مردم روم نیز پس از حضور ماکسیموس در برابر او، احترامی برای او قایل نیستند. و در هر سه مورد، کسی که کومودوس را از رسیدن به آرزویش بازداشته، ماکسیموس است. این اوست که مهر پدر کومودوس را بسوی خود جلب کرده، خواهرش را شیفتهی خود ساخته و قلب مردم روم را با خود همراه کرده است. بنابراین، تضاد میان ماکسیموس و کومودوس، انگیزههای پنهانتری نسبت به کسب جایگاه سزار دارد. به عبارت دیگر، همان قدر که ماکسیموس حق دارد به خاطر مرگ همسر و فرزندش در پی انتقام از کومودوس باشد، کومودوس نیز محق است تا انتقام از دست دادن عشق پدر، خواهر و مردمش را از ماکسیموس بگیرد. و همین موازنه است که به خوبی فیلم را تا نقطهی پایان به پیش میبرد.
نقش های ماندگار
ماکسیموس در گلادیاتور
شخصیت های فیلم های خوب، همچون انسان های واقعی زنده اند و اگر در فیلمنامه، به اقتضای داستان، زندگیشان خاتمه یابد، در دنیای اذهان، نامیرا و ابدی اند. شخصیت های داستانی خوب، در زندگی مخاطبان تأتیر می گذارند و به شکل نامحسوسی در شخصی ترین تصمیم گیری های مخاطبان نقش ایفا می کنند. قهرمانان ماندگاری که به تاریخ می پیوندند؛ نه تاریخ هنر و ادبیات که تاریخ حیات بشر. حال چه می شود که این ها را خیالی و دروغ می دانیم و به راحتی از کنارشان می گذریم، اما بی تأثیرترین و خنثی ترین انسان های دور و بر خود را حقیقی می پنداریم و چه بسا گاه، جزء جزء روابط زندگیشان را به عنوان تجربیاتی واقعی می نگریم؛ کاری که اگر کسی در مورد شخصیت های داستانی مطرح انجام دهد، خیالباف و مهمل گو نامش می نهیم. بیایید جور دیگری هم ببینیم. این بار الگویمان داستان ها باشند و قهرمانان واقعی دنیای شگفت انگیز قصه ها. قصه های دیدنی و باورکردنی قاب جادویی سینما.
در سال ۲۰۰۰ ریدلی اسکات باساخت فیلم «گلادیاتور» شخصیتی ماندگار در اذهان مخاطبین سینما آفرید به نام «ماکسیموس». یک دلاور جنگجو که قبل از هرچیز دوستدار خانه و خانواده اش است و در عرصه سیاست هم نه فقط مطیع و فرمانبردار که دلباخته ارباب خود «مارکوس ارلیوس» امپراتور بزرگ روم است.
کومودوس فرزند ناخلف و قاتل امپراتور ارلیوس، سرگذشت ماکسیموس را خطاب به او اینگونه توصیف می کند: «ژنرالی که برده شد، برده ای که گلادیاتور شد، گلادیاتوری که امپراتور رو به مبارزه طلبید. داستان تکان دهنده ای است». با این توصیف درست، مهمترین ویژگی ماکسیموس آشکار می شود. جنگجویی تا اندازه ای که شاید فقط در داستان ها قابل باور است.
«برده ای که امپراتور را به مبارزه می طلبد». ماکسیموس افسانه ای واقعی است. نمادی از پیروز بالفطره. برنده همیشگی حتی وقتی همسر و فرزندانش قتل عام می شوند، خودش برده و گلادیاتور می شود و در پایان می میرد. اسطوره مقاومت و پایداری و عشق.
خشونت و محبت را با هم داراست و در بحرانی ترین شرایط توانایی کنترل هر دو را دارد. احساساتی نمی شود اما غیور است و هم عاشق. وفادار است هم به رهبری که او را پدر خود می داند هم به همسری که بودن در کنار او بالاترین پاداشی است که از امپراتور تقاضایش را دارد.
ماکسیموس یک قهرمان واقعی است. قهرمان در صحنه مبارزه جسمی و قهرمان در روحیات والای انسانی. به معنای واقعی مرد است. اما احساساتی به لطافت و زیبایی احساسات زنانه دارد. نمونه بارز ایمان است. ایمان به خدا و جهان پس از مرگ، به پیر و مراد و ارباب، به عشق، به وفاداری و به مقاومت و پیروزی. ماکسیموس شاید تنها شخصیت تاریخی تاریخ سینما باشد که به این درجه از محبوبیت عام دست یافته است.
نام او که می آید مجموعی از صفات متضاد به ذهن متبادر می شود. او نمونه انسان کامل است. انسانی که میان تناقض ها، تضادها و دشمنی ها پیوندی مثال زدنی بوجود آورد. جمع اضداد را ممکن ساخت چون سراسر ایمان بود و معرفت و عشق. ماکسیموس آینده را ساخت. آینده ای که مردانش کودکان زمانه او بودند. کودکان سرنوشت سازی همچون لوسیوس تنها بازمانده همخون ارلیوس. شاهزاده ای که به صراحت در برابر امپراتور روم خود را گلادیاتور نامید.
مردی که زیاد میدانست
قرار بود در پروندهء ریدلی اسکات که در این شماره میخوانید، نقد بلندی دربارهء«گلادیاتور»بنویسم و داشتم دنبال شناسنامهء فیلم میگشتم که در آرشیو خانگی به شمارهء ۲۵۷ ماهنامهء فیلم برخوردم که نام«گلادیاتور» به عنوان یکی از فیلمهای معرفی شده در صفحات «سینمای جهان»ذکر شده بود.
شناسنامهء فیلم در ابتدای یک نقد یکصفحهای آمده بود.علاقهمند شدم این نقد را بخوانم تا بدانم نظر آقایی که چند سال است گردانندهء این صفحات است دربارهء فیلمی که بسیار دوست میدارم چیست.
از آنجا که بنده به وقت و حوصلهء شما احترام میگذارم و صفحات مجلهء نقد سینما هم محدود است،ناچارم شما را از مطالعهء این یک صفحه نوشتهء حیرتانگیز و عبرتآموز محروم کنم،اما خواهش میکنم به برگزیدهای از جملاتی که این آقای محترم در توصیف فیلم«گلادیاتور»نگاشته توجه فرمایید.