دانلود فیلم گلادیاتور

Gladiator 2000

فیلم سینمایی گلادیاتور فیلمی است  حماسی به کارگردانی ریدلی اسکات تولید شده در سال ۲۰۰۰میلادی  با بازیگری راسل کرو و واکین فینیکس است.

موسیقی این فیلم توسط آهنگساز بزرگ و مشهور موسیقی جهان در عرصه سینما هانس زیمر ساخته شده‌است و یکی از بهترین موسیقی‌های متن ساخته شده در تاریخ سینمای جهان محسوب می‌شود.

بازی زیبای راسل کرو در نقش گلادیاتوری زخم خورده که همسر و بچه اش به دست پسر پادشاه کشته شدند بسیار تأثیرگذار و زیبا بود و جایزه اسکار را برای وی به ارمغان گذاشت. این فیلم برنده پنج جایزه اسکار شد.

فیلم گلادیاتور به نظر بیشتر منتقدین و مردم بهترین فیلم ریدلی اسکات محسوب میشود و با استقبال خوبی از سوی منتقدین هم مواجه شد و هم چنین تنها فیلم او محسوب میشود که اسکار بهترین فیلم را پس از سالها گرفت و او را نامزد اسکار بهترین کارگردانی کرد.این فیلم جز 50 فیلم برتر تاریخ جهان است و بالاترین مقام و امتیاز را در بین فیلم های ریدلی اسکات دارد.

تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور
تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور

 

گلادیاتور
کارگردان ریدلی اسکات
تهیه‌کننده داگلاس ویک
دیوید فرانزونی
فرانکو لاستیگ
بازیگران راسل کرو
واکین فینیکس
کانی نیلسن
الیور رید
ریچارد هریس
درک جاکوبی
موسیقی هانس زیمر
لیسا جرارد
مدت زمان
۱۵۴ دقیقه
نسخه کامل ۱۷۱ دقیقه

داستان فیلم

ارتش روم به رهبری ژنرال ماکسیموس بر آخرین گروه بربرها غلبه می‌کند و روم را نجات می‌دهد. امپراتور مارکوس آئورلیوس در بستر مرگ، بدون توجه به پسر مکارش، کومودوس، از ماکسیموس می‌خواهد تا زمام امور را به‌دست گیرد و یک جمهوری مستقل پدید آورَد. کومودوس پدر را به قتل می‌رسانَد و دستور اعدام ماکسیموس و خانوادهٔ او را در اسپانیا صادر می‌کند. ماکسیموس از مرگ می‌گریزد، اما قادر به نجات خانواده‌اش نمی‌شود. یک تاجر برده او را اسیر می‌کند و بهپراکسیمو می‌فروشد که کارش تعلیم گلادیاتور است. بدین ترتیب، ماکسیموس راز و رمز گلادیاتوری را می‌آموزد و لیاقت خود را ثابت می‌کند.

از طرفی، کومودوس پس از چند سال نبردهای گلادیاتوری را احیا می‌کند تا شاید محبوبیتی میان مردم کسب کند. بی‌توجهی کومودوس به امور مملکتی خشم سناتور گراکوس را برمی‌انگیزد و طبیعت خون‌خواه امپراتور، خواهرش لوسیلا را نیز سخت آشفته می‌کند؛ زیرا قرار است لوسیوس، پسر لوسیلا، پس از کومودوس به امپراتوری برسد.

ماکسیموس و سایر گلادیاتورها نبردهای موفقی را در روم انجام می‌دهند. کومودوس از اینکه او را زنده می‌یابد بسیار خشمگین می‌شود، اما هراس از برانگیختن نفرت مردم او را از صدور فرمان قتل ماکسیموس بازمی‌دارد. لوسیلا و گراکوس پنهانی با ماکسیموس قرارهایی برای رهبری ارتش و برپایی جمهوری می‌گذارند، اما کومودوس به نقشه پی می‌برد. در نتیجه، تنی چند از سناتورها را به قتل می‌رسانَد و گراکوس را بازداشت می‌کند. کومودوس تصمیم می‌گیرد تا در ملأ عام با ماکسیموس بجنگد و پیش از جنگ، در زندان او را با نیرنگ از ناحیه پهلو زخمی می‌کند تا کشتن او در روز برایش آسانتر باشد ولی در پایان نبرد این ماکسیموس است که او را به قتل می‌رسانَد و انتقام خانواده‌اش را از او می‌گیرد. ماکسیموس زخمی، پیش از مرگ قدرت را به گراکوس تفویض و چند گلادیاتور باقی‌مانده را آزاد می‌کند و پس از مرگ به اجداد و خانواده‌اش ملحق می‌شود.

تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور
تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور

جوایز گلادیاتور

  • برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد
  • برنده جایزه اسکار بهترین جلوه‌های ویژه
  • برنده جایزه اسکار بهترین طراحی لباس
  • برنده جایزه اسکار بهترین فیلم
  • برنده جایزه اسکار بهترین صدابرداری
  • نامزد اسکار بهترین کارگردانی
  • نامزد اسکار بهترین بازیگر مکمل مرد
  • نامزد اسکار بهترین فیلمنامه اورجینال
  • نامزد اسکار بهترین موسیقی
  • نامزد اسکار بهترین تدوین
  • نامزد اسکار بهترین میکس
  • نامزد اسکار بهترین فیلمبرداری
  • برنده گلدن گلوب بهترین فیلم
  • نامزد گلدن گلوب بهترین کارگردانی
  • نامزد گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول مرد
  • نامزد گلدن کلوب بهترین بازیگر نقش مکمل مرد
  • برنده بفتای بهترین فیلم
  • برنده بفتای بهترین تدوین
  • برنده بفتای بهترین فیلمبرداری
  • برنده بفتای بهترین طراحی تولید
  • نامزد بفتای بهترین کارگردانی
  • نامزد بفتای بهترین بازیگر نقش اول مرد
  • نامزد بفتای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد واکین فینیکس
  • نامزد بفتای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد الیور رید
  • نامزد بفتای بهترین فیلمنامه اورجینال
  • نامزد بفتای بهترین موسیقی
  • نامزد بفتای بهترین صدا
  • نامزد بفتای بهترین جلوه های ویژه
  • نامزد بفتای بهترین طراحی صحنه
  • نامزد بفتای بهترین گریم و آرایش مو

 

موسیقی فیلم گلادیاتور

خلاصه داستان فیلم گلادیاتور

داستان فیلم مربوط به سال ۱۸۰میلادی است زمانی که دامنه امپراتوری رم باستان از صحراهای آفریقا تا مرزهای انگلستان شمالی گسترده است.با این همه یک دژ در راه پیروزی کامل رومی‌ها قرار دارد که هنوز فتح نشده است.سرانجام این دژ نیز به دست ‘ماکسیموس ‘یکی از بهترین سرداران جنگی ‘سزار مارکوس ‘ فتح می‌شود.پس از این نبرد ‘ماکسیموس ‘تصمیم می‌گیرد نزد خانواده خود بازگشته و روزگار را با کشاورزی سپری کند، اما ‘سزار مارکوس ‘بر آن است رهبری امپراتوری روم را به او بسپارد’.کومودوس ‘فرزند سزار از تصمیم پدر باخبر می‌شود و در پی آن، پدر خود را به قتل می‌رساند تا خود بر اریکه قدرت تکیه زند.وی سپس ‘ماکسیموس ‘را دستگیر کرده و فرمان قتل او را صادر می‌کند’.ماکسیموس ‘موفق می‌شود جلادان را کشته و از مرگ نجات یابد ولی زن و فرزند او به فرمان ‘کومودوس ‘کشته می‌شوند.پس از آن، ‘ماکسیموس ‘به خانه باز می‌گردد اما با اجساد سوخته زن و فرزند خود مواجه می‌شود. پس از آن، ماکسیموس بی هویت، توسط عده ای به بردگی گرفته می شود و اینبار در قالب یک گلادیاتور، قصد بازگشت و روم را دارد..

داستان کامل فیلم گلادیاتور

«آلمان(ژرمانیا)، سال ۱۸۰ پس از میلاد. سپاه روم به رهبری ژنرال ماکسیموس، آخرین ایل‌های بربر را که در برابر امپراتوری روم ایستادگی می‌کردند، در هم می‌شکند. امپراتور مارکوس اورلیوس که واپسین روزهای زندگی‌اش را سپری می‌کند، با کنار گذاشتن کومودوس، پسر توطئه‌گر خود، از ماکسیموس می‌خواهد که رهبری امپراتوری بدست گیرد و در جهت احیای جمهوری بکوشد.

کومودوس پس از آگاهی از تصمیم پدر، او را می‌کشد و دستور قتل ماکسیموس و همسر و فرزندش را صادر می‌کند. ماکسیموس از مهلکه می‌گریزد، اما برای نجات خانواده‌اش دیر شده است. ماکسیموس افسرده و نومید توسط یک تاجر برده دستگیر و سپس به پروکسیمو که مسابقات گلادیاتوری را برگزار می‌کند، فروخته می‌شود.

ماکسیموس وادار می‌شود در میدان مسابقات محلی با دیگر گلادیاتورها بجنگد. پس از پیروزی او در نخستین نبردها، او مورد تحسین مردم و دوستان گلادیاتورش قرار می‌گیرد. در این اثنا، کومودوس نبردهای گلادیاتوری را در استادیوم روم احیا می‌کند.

نبردهایی که به منظور ترغیب مردم به رفتارهای انسانی و عاطفی، از پنج سال پیش از آن ممنوع شده بود.

سناتور گراچوس که از بی‌توجهی کومودوس به سنا و حکومت خشمگین است، در آرزوی احیای جمهوری است، اما توان رویارویی با کومودوس را ندارد. لوسیلا، خواهر کومودوس نیز بدلیل خوی جنایت‌کارانه‌ و تمایلات زناکارانه‌ی او برای خود و پسرش، لوسیوس (که پس از کومودوس بر تخت خواهد نشست)، نگران است.

تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور
تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور

ماکسیموس و و دیگر گلادیاتورها در روم می‌جنگند و مهارتهای نظامی ماکسیموس آنان را در برابر گلادیاتورها و جنگجویان رومی به پیروزی می‌رساند. کومودوس که از پیروزی عده‌ای بربر – چنان که پروکسیمو آنان را معرفی کرده بود- بر جنگجویان رومی متعجب شده، به میان میدان نبرد می‌رود و از ماکسیموس می‌خواهد که نقابش را از چهره بردارد. کومودوس از زنده‌بودن ماکسیموس شگفت‌زده می‌شود، اما بدلیل محبوبیتی که ماکسیموس نزد مردم یافته، از کشتن او پرهیز می‌کند. لوسیلا که در گذشته نیز شیفته‌ی ماکسیموس بوده، با هم‌دستی سناتور گراچوس نقشه‌ای طرح می‌کند که بر اساس آن ماکسیموس با گردآوری سپاهیان سابقش و سرنگون‌کردن کومودوس، بار دیگر جمهوری را به روم بازگرداند. اما کومودوس که به لوسیلا مشکوک شده، با تهدید پسرش، او را به افشای نقشه‌اش وامی‌دارد.

سربازان کنسول روم پروکسیمو و سایر گلادیاتورها را می‌کشند و گراچوس را زندانی می کنند. کومودوس برای کسب محبوبیت نزد مردم، اعلام می‌کند که با ماکسیموس در استادیوم روم خواهد جنگید، اما پیش از شروع نبرد برای اطمینان از پیروزی، ماکسیموس را زخمی می‌کند. با وجود این، ماکسیموس زخمی و خسته، کومودوس را می‌کشد و پیش از مرگ، حکومت را به گراچوس و سنا می‌بخشد و دستور آزادی باز مانده‌ی گلادیاتورها را صادر می‌کند.»

پس از تماشای گلادیاتور و یافتن فرصتی برای اندیشیدن به درونمایه‌ی فیلم، مهم‌ترین پرسشی که به ذهن ما خطور می‌کند، این است:
آیا سرسختی ماکسیموس برای کشتن کومودوس، نوعی انتقام‌جویی شخصی بوده و یا او تا پای جان جنگیده تا جمهوری را به روم بازگرداند؟ پاسخ به این پرسش می‌تواند داوری در باره‌ی کلیت فیلم را نیز آسان‌تر کند. آیا گلادیاتور یک فیلم سرگرم‌کننده در باره‌ی خیانت، جنایت و انتقام است؟ و یا فیلمی است که از طریق یک داستان مهیج، به رویارویی دیکتاتوری و جمهوری‌خواهی می‌پردازد؟

مقایسه‌ی گلادیاتور با سایر فیلم‌های مهم تاریخ سینما در این ژانر نیز، در مسیر داوری راه‌گشا خواهد بود. جولیوس سزار(۱۹۵۳)، بن‌هور(۱۹۵۹)، اسپارتاکوس(۱۹۶۰) و سقوط امپراتوری روم(۱۹۶۴) برجسته‌ترین فیلم‌های قابل قیاس با گلادیاتور هستند. در جولیوس سزار، بروتوس و سایر سناتورهایی که سزار را به قتل می‌رسانند و خود نیز پس از مدتی توسط مارک‌آنتونی کشته می‌شوند یا خودکشی می‌کنند، چنین می‌اندیشند که جاه‌طلبی و قدرت پرستی سزار روم را بسوی دیکتاتوری پیش خواهد برد.

در بن‌هور، تضاد میان خداپرستی و سکولاریسم، قهرمانان فیلم را به ایستادگی تا پای جان می‌کشاند. در اسپارتاکوس، تلاش برای کسب آزادی و برخورداری از حقوق اجتماعی، گلادیاتورها را به شورش وامی‌دارد؛ و در سقوط امپراتوری روم، ژنرال لیویوس با پیروی از اندیشه‌های سزار اولیوس می‌کوشد صلحی پایدار را در سراسر امپراتوری روم پایه‌ریزی کند. واضح است که این فیلم‌ها، اهدافی ارزشمند را برای قهرمانان خود تبیین کرده‌اند: مبارزه با استبداد، تبلیغ توحید و خداپرستی، آزادی‌خواهی و صلح. اما در برابر این ۴ فیلم نمونه، گلادیاتور چه هدف مقدسی را برای قهرمان اصلی خود تبیین می‌کند؟

تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور
تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور

پس از پایان نخستین سکانس فیلم که به نبرد سپاهان روم و بربرهای ژرمانیا اختصاص یافته، ماکسیموس به عنوان یک فرمانده‌ی سپاه که پیشه‌ی اصلی‌اش کشاورزی است، در چنبره‌ی بحث‌های فلسفی – سیاسی سزار اورلیوس، نجواهای عاشقانه با مقاصد سیاسی لوسیلا(دختر سزار) و توطئه‌های کومودوس(پسر سزار) گرفتار می‌شود. ماکسیموس که به بالاترین درجات نظامی در سپاه روم دست یافته، تمایلی به کسب قدرت امپراتور ندارد و در نخستین واکنشش به پیشنهاد امپراتور، صریحا آن را رد می‌کند. کنشی که به هیچ‌وجه با ویژگی‌های رفتاری یک ژنرال که جاه‌طلبی و عشق به قدرت، بخش جدایی‌ناپذیر آن است، سنخیت ندارد.

در واقع، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویسان با زیرکی، ما را از گذشته‌ی ماکسیموس بی‌اطلاع می‌گذارند و چگونگی طی مدارج نظامی و رسیدن به فرماندهی سپاه را از دید ما پنهان می‌دارند. در نتیجه، ما با شخصیتی روبرو هستیم که بر پایه‌ی اطلاعات ارائه‌شده در فیلم، مردی ساده‌دل و شجاع است که بیش از هر چیز به خانواده‌اش عشق می‌ورزد و از سیاست و سیاست‌مداران دوری می‌جوید.

پس از سکانس گفتگوی امپراتور با ماکسیموس و آغاز توطئه‌های کومودوس، مسیر فیلم یکباره تغییر می‌یابد. ماکسیموس که همسر و فرزندش را از دست داده، به ماشین قتاله‌ای در نبردهای گلادیاتوری تبدیل می‌شود که تنها به انتقام فردی خود می‌اندیشد و رویدادهای فیلم نیز بر اساس همین انگیزه‌ی فردی پی‌ریزی می‌شود. به عبارت دیگر، سرنوشت روم و احیای جمهوری که آرزوی سزار مقتول بود، در ذهن ماکسیموس و در ماجراهایی که او با آنها روبرو می‌شود، جای چندانی ندارد. اما بار دیگر این بخش از کنش این شخصیت نیز در سکانس پایانی با تناقض مواجه می‌شود. ماکسیموس پس از کشتن کومودوس، از گراچوس می‌خواهد که نقشه‌های خود برای احیای جمهوری را به اجرا درآورد. گویا نبرد او با کومودوس و مرگ هر دو سوی این نبرد، نمادی از جنگ دیکتاتوری و جمهوری‌خواهی بوده است. در حالی که واقعیت این است که حضور ناچیز و کمرنگ انگیزه‌ی احیای جمهوری در ماکسیموس که صرفا از طریق چند دیالوگ نمایان می‌شود، فقط ترفندی برای عمیق‌تر نشان دادن فیلمی است که هدف نهایی‌اش سرگرم‌کردن تماشاگران است و البته از این حیث نمی‌توان خرده‌ی چندانی به کارگردانی چون اسکات گرفت.

در اینجا اشاره به این نکته نیز ضروری است که اسکات نیز با وقوف به همین ویژگی فیلمش، سرگرمی را بعنوان یکی از عناصر مهم در فیلم خود جلوه می‌دهد.

وقتی ماکسیموس از کشتن کومودوس حرف می‌زند، پروکسیمو خود را یک سرگرمی‌ساز می‌نامد.

هنگامی که ماکسیموس در یکی از نبردهایش، یک تنه چندین نفر را در میدان بازی به خاک و خون می‌کشد و جمعیت برای او هورا می‌کشند، او رو به جمعیت فریاد می‌کشد: «آیا خوب سرگرم شده‌اید؟»

وقتی لوسیلا از ماکسیموس می‌خواهد که برای غلبه بر برادرش به او کمک کند، ماکسیموس می‌گوید: «من فقط قدرت سرگرم‌کردن مردم را دارم.» و لوسیلا در پاسخ می‌گوید: «قدرت همین است.»

تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور
تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور

گذشته از این دیالوگ‌ها، شیوه‌ای که کومودوس برای غلبه بر سنا برمی‌گزیند وابسته به سرگرمی است. او که توده‌ی نافرهیخته و کم‌خرد روم را به خوبی می‌شناسد، نبردهای گلادیاتوری را پس از پنج سال ممنوعیت، آزاد اعلام می‌کند و خود نیز برای کسب محبوبیت مردمی به تماشای این نبردها می‌پردازد. همانگونه که سناتور گراچوس می‌گوید، کومودوس برای کسب محبوبیت، هر چه را که مردم دوست داشته باشند، در اختیار آنان قرار می‌دهد.

بر پایه‌ی همین نقش محوری سرگرمی‌سازی برای مردم است که پس از افشای هویت ماکسیموس، نبرد مقدماتی او با کومودوس بر سر کسب محبوبیت نزد مردم شکل می‌گیرد. چرا که پروکسیمو به او توصیه کرده بود: «بر مردم پیروز شو!» (احساسات مردم را با خود همراه کن!) جالب آن که شکست کومودوس در این نبرد تبلیغاتی، در نمایشی عروسکی جلوه می‌یابد که در آن کومودوس در هیات کوتوله‌ای مضحک با ماکسیموس رشید می‌جنگد.

از این دیدگاه، آنچه در گلادیاتور اتفاق می‌افتد، می‌تواند نمادی از نبرد قدرتهای سیاسی جهان امروز برای همسو کردن اذهان عمومی با خود باشد. نبردی که در آن، رسانه‌ها بیشترین سهم را دارند و رسانه‌ای که سرگرم‌کننده‌تر باشد، در نیل به مقاصد خود موفق‌تر است. بی‌تردید این تلقی برای فیلم‌سازی که در شمار پول‌سازترین فیلم‌سازان هالیوود – بزرگترین تولید کننده‌ی محصولات سرگرم‌کننده‌ی جهان – است، بسیار ملموس است.

نکته‌ی دیگری که در گلادیاتور جلب توجه می‌کند، تضاد دراماتیک دو شخصیت محوری آن، ماکسیموس و کومودوس است. این تضاد گذشته از انگیزه‌ی ظاهری آن که کسب جایگاه سزار به نظر می‌رسد، در لایه‌های پنهان‌تر فیلم، انگیزه‌های قوی‌تری را دارا می‌باشد. انگیزه‌هایی که شناسایی آنها وابسته به تحلیل شخصیت کومودوس است. با وجود این که ماکسیموس نقش محوری فیلم را دارد و ویژگی‌های انسانی او، تماشاگر را به تحسین وامی‌دارد؛ شخصیت کومودوس بسیار پیچیده‌تر است و به لحاظ دراماتیک، جذاب‌تر جلوه می‌کند. شخصیتی مبهم که رفتارهایش غیرقابل‌پیش‌بینی است و در عین حال که ضعف‌های پرشماری در خود دارد، می‌تواند به تنهایی با توطئه‌های سناتورها و خواهر خود مقابله کند و همه را به وحشت اندازد. کومودوس مردی تشنه‌ی عشق است.

او از عشق پدر خود محروم بوده و تلاشش برای جلب رضایت او همواره با شکست روبرو شده است. پس از مرگ پدر، لوسیلا، خواهرش، تنها عشقی است که کومودوس به آن دل بسته است. عشقی نامشروع که بی‌آن که از سوی لوسیلا تقبیح شود، بی‌پاسخ باقی می‌ماند. از سوی دیگر، او عمیقا خواستار این است که مردم روم او را دوست بدارند و به او احترام بگذارند. احترامی که خیلی زود رنگ می‌بازد.

کومودوس در تحقق هر سه آرزوی خود با شکست مواجه می‌شود. پدر، او را لایق جانشینی خود نمی‌داند. خواهر، او را از عشق خود سیراب نمی‌کند و مردم روم نیز پس از حضور ماکسیموس در برابر او، احترامی برای او قایل نیستند. و در هر سه مورد، کسی که کومودوس را از رسیدن به آرزویش بازداشته، ماکسیموس است. این اوست که مهر پدر کومودوس را بسوی خود جلب کرده، خواهرش را شیفته‌ی خود ساخته و قلب مردم روم را با خود همراه کرده است. بنابراین، تضاد میان ماکسیموس و کومودوس، انگیزه‌های پنهان‌تری نسبت به کسب جایگاه سزار دارد. به عبارت دیگر، همان قدر که ماکسیموس حق دارد به خاطر مرگ همسر و فرزندش در پی انتقام از کومودوس باشد، کومودوس نیز محق است تا انتقام از دست دادن عشق پدر، خواهر و مردمش را از ماکسیموس بگیرد. و همین موازنه است که به خوبی فیلم را تا نقطه‌ی پایان به پیش می‌برد.

 

 نقش های ماندگار

 ماکسیموس در گلادیاتور

شخصیت های فیلم های خوب، همچون انسان های واقعی زنده اند و اگر در فیلمنامه، به اقتضای داستان، زندگیشان خاتمه یابد، در دنیای اذهان، نامیرا و ابدی اند. شخصیت های داستانی خوب، در زندگی مخاطبان تأتیر می گذارند و به شکل نامحسوسی در شخصی ترین تصمیم گیری های مخاطبان نقش ایفا می کنند. قهرمانان ماندگاری که به تاریخ می پیوندند؛ نه تاریخ هنر و ادبیات که تاریخ حیات بشر. حال چه می شود که این ها را خیالی و دروغ می دانیم و به راحتی از کنارشان می گذریم، اما بی تأثیرترین و خنثی ترین انسان های دور و بر خود را حقیقی می پنداریم و چه بسا گاه، جزء جزء روابط زندگیشان را به عنوان تجربیاتی واقعی می نگریم؛ کاری که اگر کسی در مورد شخصیت های داستانی مطرح انجام دهد، خیالباف و مهمل گو نامش می نهیم. بیایید جور دیگری هم ببینیم. این بار الگویمان داستان ها باشند و قهرمانان واقعی دنیای شگفت انگیز قصه ها. قصه های دیدنی و باورکردنی قاب جادویی سینما.

تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور
تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور

در سال ۲۰۰۰ ریدلی اسکات باساخت فیلم «گلادیاتور» شخصیتی ماندگار در اذهان مخاطبین سینما آفرید به نام «ماکسیموس». یک دلاور جنگجو که قبل از هرچیز دوستدار خانه و خانواده اش است و در عرصه سیاست هم نه فقط مطیع و فرمانبردار که دلباخته ارباب خود «مارکوس ارلیوس» امپراتور بزرگ روم است.

کومودوس فرزند ناخلف و قاتل امپراتور ارلیوس، سرگذشت ماکسیموس را خطاب به او اینگونه توصیف می کند: «ژنرالی که برده شد، برده ای که گلادیاتور شد، گلادیاتوری که امپراتور رو به مبارزه طلبید. داستان تکان دهنده ای است». با این توصیف درست، مهمترین ویژگی ماکسیموس آشکار می شود. جنگجویی تا اندازه ای که شاید فقط در داستان ها قابل باور است.

«برده ای که امپراتور را به مبارزه می طلبد». ماکسیموس افسانه ای واقعی است. نمادی از پیروز بالفطره. برنده همیشگی حتی وقتی همسر و فرزندانش قتل عام می شوند، خودش برده و گلادیاتور می شود و در پایان می میرد. اسطوره مقاومت و پایداری و عشق.

خشونت و محبت را با هم داراست و در بحرانی ترین شرایط توانایی کنترل هر دو را دارد. احساساتی نمی شود اما غیور است و هم عاشق. وفادار است هم به رهبری که او را پدر خود می داند هم به همسری که بودن در کنار او بالاترین پاداشی است که از امپراتور تقاضایش را دارد.

ماکسیموس یک قهرمان واقعی است. قهرمان در صحنه مبارزه جسمی و قهرمان در روحیات والای انسانی. به معنای واقعی مرد است. اما احساساتی به لطافت و زیبایی احساسات زنانه دارد. نمونه بارز ایمان است. ایمان به خدا و جهان پس از مرگ، به پیر و مراد و ارباب، به عشق، به وفاداری و به مقاومت و پیروزی. ماکسیموس شاید تنها شخصیت تاریخی تاریخ سینما باشد که به این درجه از محبوبیت عام دست یافته است.

نام او که می آید مجموعی از صفات متضاد به ذهن متبادر می شود. او نمونه انسان کامل است. انسانی که میان تناقض ها، تضادها و دشمنی ها پیوندی مثال زدنی بوجود آورد. جمع اضداد را ممکن ساخت چون سراسر ایمان بود و معرفت و عشق. ماکسیموس آینده را ساخت. آینده ای که مردانش کودکان زمانه او بودند. کودکان سرنوشت سازی همچون لوسیوس تنها بازمانده همخون ارلیوس. شاهزاده ای که به صراحت در برابر امپراتور روم خود را گلادیاتور نامید.

مردی که زیاد می‏دانست

تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور
تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور

قرار بود در پروندهء ریدلی اسکات که در این شماره می‏خوانید، نقد بلندی دربارهء«گلادیاتور»بنویسم و داشتم دنبال شناسنامهء فیلم‏ می‏گشتم که در آرشیو خانگی به شمارهء ۲۵۷ ماهنامهء فیلم برخوردم‏ که نام«گلادیاتور» به عنوان یکی از فیلم‏های معرفی شده در صفحات‏ «سینمای جهان»ذکر شده بود.

شناسنامهء فیلم در ابتدای یک نقد یک‏صفحه‏ای آمده بود.علاقه‏مند شدم این نقد را بخوانم تا بدانم‏ نظر آقایی که چند سال است گردانندهء این صفحات است دربارهء فیلمی که بسیار دوست می‏دارم چیست.

از آنجا که بنده به وقت و حوصلهء شما احترام می‏گذارم و صفحات مجلهء نقد سینما هم محدود است،ناچارم شما را از مطالعهء این یک صفحه نوشتهء حیرت‏انگیز و عبرت‏آموز محروم کنم،اما خواهش می‏کنم به برگزیده‏ای از جملاتی که این آقای محترم در توصیف فیلم«گلادیاتور»نگاشته‏ توجه فرمایید.

سعی می‏کنم نقل به مضمون نکنم و حتی المقدور عین جملات ایشان را به رؤیت شما برسانم،شما هم عنایت کنید و به تک‏تک کلمات و تعابیر و استدلال‏ها دقت کنید و بدانید که در حال از سر گذراندن تجربهء عجیبی هستید:

1- فیلم‏های عظیم حماسی آمریکایی که در اوایل دههء ۱۹۵۰ با تقلید از نمونه‏های ایتالیایی شکل گرفتند،اغلب توخالی بودند و به‏ندرت فیلم و فیلمسازی پیدا می‏شد که مضمون‏هایی امروزی یا اندیشمندانه را مطرح کنند.»

2- «گلادیاتور»پس از چند دهه،چیزی برای فاصله گرفتن از نمونه‏های درجه دوم این نوع‏[سینما]ندارد،چه رسد به آن‏که‏ بخواهد حرف تازه‏ای بزند یا فرم تازه‏ای عرضه کند.همان صحنه‏های‏ «عظیم»و کشتارهای عجیب و غریب(که خشونتی امروزی را هم‏ یدک می‏کشند)،همان بازی‏های غلو شده و اپرایی(راسل کراو بسیار کوشش می‏کند تا از کلیشهء امثال کرک داگلاس،استیون بوید و چارلتن هستن رها شود،اما مگر فیلم جایی برایش باقی گذاشته‏ است؟)و همان کش‏دادن‏ها و«حماسه»ساختن‏ها و شهوت قدرت‏ را در کنار رمانس‏های ارزان و مقوایی به نمایش گذاشتن…» 

3- «گلادیاتور»در واقع اکشنی کلاسیک‏نما با پرداختی حماسی‏ است که بیشتر شبیه«نجات سرباز رایان»است تا«سقوط امپراتوری‏ روم»…»

4- این فصل پایانی فیلم است و احتمالا تماشاگر دو ساعت‏ و نیم به خودش می‏پیچد تا به این صحنه برسد.بی‏تعارف می‏شود امکانات‏مان و کوبریک را در دههء ۱۹۶۰ برای خلق حماسه،با امکانات‏ امروز اسکات سنجید تا به شکست فاحش حماسهء عریض و طویل او پی برد.هرچند که اساسا ضرورت پرداختن به چنین قصه و پروژه‏ای جای بحث دارد.»

5- تجربهء تلخی است که تماشاگر با دیدن«گلادیاتور»دلش‏ برای دیدن فیلم آنتونی مان تنگ شود.شکست از این بالاتر؟ خب،نظرتان چیست؟احتمالا منتظرید تا پس از نقل این‏ حرف‏ها،توضیحاتی بدهم و به اصطلاح«نقدنقد» بنویسم.

همین‏ قصد را هم داشتم و خصوصا می‏خواستم به اطلاعتان برسانم این‏ مطلب در مردادماه سال ۷۹ نوشته شده و در آن زمان فقط کپی‏ پردهء دزدی بدقوارهء«گلادیاتور»به ایران رسیده بود و آدم وقتی در کنار هشتصد جور شغل اصلی و فرعی به معتبرترین نشریهء سینمایی‏ کشور هم قول داده باشد که دوازده صفحه سینمای جهان‏شان‏ را پر کند،و خیلی هم دلش بخواهد«به روز»باشد و تکلیف فیلم‏های‏ آن سوی مرز را در همان اولین روزهای نمایش معلوم کند،عاقبتش‏ این می‏شود که همان کپی له و لورده را از دوستانش قرض کند و یک شب با عجله و هول و هراس از دیر رسیدن مطلبش به مجله، نوار را سروته کند و اولین مهملاتی را که به ذهنش می‏رسد بنویسد و بدهد دست مردم و برود پی کارش.

این‏طوری است که در میان‏ خواب و بیداری آخر شب و در شرایطی که دیالوگ‏های فیلم‏ نامفهومند،منتقد ارجمند مرتب به خودش می‏پیچد تا فیلم تمام شود و حتی از این‏که دو ساعت و نیم است خشمگین می‏شود و آن‏وقت‏ در نوشتهء بی‏بدیلش مرتب خودش را جای تماشاگری می‏گذارد که‏ فیلم را در سالن سینما و در شرایط استاندارد و با درک گفت‏وگوهای‏ آدم‏ها تماشا کرده و نتیجه می‏گیرد«تماشاگر»دو ساعت و نیم به‏ خودش می‏پیچد تا فیلم تمام شود!و این‏طوری است که به نظرش‏ می‏رسد بازی‏های فیلم«گلادیاتور»اپرایی است(واقعا چیزی‏ مهمل‏تر از این در عمرتان شنیده بودید؟)و رمانسش مقوایی است‏ و شبیه«نجات سرباز رایان»است و از همه حیرت‏انگیزتر این‏که‏ در ضرورت پرداختن به چنین پروژه‏ای تردید می‏کند!بیچاره کمپانی‏ دریم ورکز که چه مشاور عالی‏قدری را از دست داده است! اما نه!لازم نیست از این حرف‏ها بزنیم.

یعنی راستش در ابتدا قصد داشتم کل نوشته را از این جهت موشکافی کنیم و ببینیم‏ ایشان این حرف‏ها را از کجا آورده و مثلا«کش‏دادن»در داستانی‏ که با این مهارت پرداخت شده چه معنایی دارد که…به لطف‏ پروردگار شاهد از غیب رسید!

تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور
تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور

ماجرا از این قرار است که آن‏قدر از اظهارنظرهای این آقا حیرت‏زده شدم تا کم‏کم دچار این تردید شدم که شاید بندهء خدا قصه‏ را درست نفهمیده و این شد که برای حل مشکل به خلاصه داستان‏ ابتدای مطلب رجوع کردم و آن‏گاه…

این یکی دیگر قابل مقایسه با اظهارنظرهای قبلی نیست!ابتدا با قدری تلخیص بخوانید،تا دوباره خدمت‏تان برسم:
«ژرمانیا،سال ۱۸۰ پس از میلاد.ارتش روم به رهبری ژنرال‏ ماکسیموس آخرین گروه از بربرها را که در مقابل روم ایستادگی‏ می‏کنند،شکست می‏دهد.

مارکوس اورلیوس،امپراتور سالخورده‏ روم،ماکسیموس را نگهبان روم لقب می‏دهد و کومودوس،پسر توطئه‏گر مارکوس،از ماکسیموس می‏خواهد تا با او بیعت کند و در خدمت جمهوری باقی بماند اما او قبول نمی‏کند.کومودوس برای‏ آن‏که زودتر به تاج‏وتخت برسد،پدرش را می‏کشد و بلافاصله‏ دستور اعدام ماکسیموس و همسر و پسرش را صادر می‏کند. ماکسیموس فرار می‏کند…

بی‏علاقگی کومودوس به زمامداری باعث خشم گراکوس‏ سناتور می‏شود.او که سودای احیای جمهوری را در سر دارد،پس‏ از پی‏بردن به سرشت خبیث کومودوس که آدم‏کش و زناکار است، خواهرزادهء او،لوسیوس را برای پادشاهی پیشنهاد می‏کند…کومودوس‏ سرمست از پیروزی،تصمیم به مبارزه با ماکسیموس می‏گیرد و در میدان زخم‏های مرگباری بر بدن او وارد می‏کند.باوجوداین‏ ماکسیموس،کومودوس را در نبرد می‏کشد و…»

خب،حالا نظرتان چیست؟اگر فیلم«گلادیاتور»را دیده‏اید و داستانش را هم با جزئیات کامل فهمیده‏اید که پس از خواندن این‏ خلاصه داستان به دل‏پیچه دچار شده‏اید.واقعا کسی که فکر می‏کند داستان«گلادیاتور»چنین چیز ابلهانه‏ای است تقصیری ندارد که‏ آن تفسیرها را سر هم کند.

در واقع مشکل از جای دیگر است.اما اگر فیلم را ندیده‏اید یا از جزئیاتش بی‏خبرید،لطفا دقت بفرمایید: ۱٫مارکوس اورلیوس(امپراتور سالخورده)پس از جنگ در ژرمانیا هیچ‏گونه لقبی به کسی نمی‏دهد،بلکه از ماکسیموس در خواست می‏کند به عنوان امپراتور آینده در خدمت روم باشد.

ماکسیموس مهلتی می‏خواهد تا در مورد این پیشنهاد فکر کند و کومودوس که متوجه می‏شود پدرش،ماکسیموس را به او ترجیح‏ داده،پدرش را می‏کشد تا نتواند این تصمیم را عملی کند.

تقاضای‏ بیعت کومودوس از ماکسیموس هم پس از این حادثه رخ می‏دهد، وگرنه در شرایطی که همه‏چیز عادی است او به چه دلیل باید از ماکسیموس تقاضای بیعت کند؟بنابراین یکی از مسائل اساسی‏ فیلم تا پایان این است که کومودوس مقام امپراتوری را که در واقع‏ به ماکسیموس تعلق یافته،با پدرکشی غصب کرده است و این‏ نکته‏ای است که دوست ارجمند ما به کلی نفهمیده!

کومودوس از ماکسیموس درخواست نمی‏کند در خدمت‏ جمهوری باقی بماند،چون اصلا«جمهوری»در کار نیست و اصلا یکی از مسائلی که امپراتور سالخورده با پسرش در مورد آن اختلاف‏ نظر دارد تبدیل امپراتوری روم به جمهوری است.کومودوس اعتقادی‏ به جمهوری ندارد و با نظر پدرش و سناتورها در این خصوص مخالف‏ است.

۳٫کومودوس به زمامداری بی‏علاقه است؟!جل الخالق!دوست‏ ما این یکی دیگر از کجا آورده؟واقعا هم فیملی که در آن یک‏ نفر پدرش را بکشد تا به حکومت برسد و از فردایش به زمامداری‏ علاقه نشان ندهد،تماشاگر را به خود می‏پیچاند و بازی‏هایش اپرایی‏ می‏شود،ولی از بخت بد دوست ما نام چنین فیلمی«گلادیاتور» نیست!کومودوس به زمامداری علاقه‏مند است و بدجوری هم‏ علاقه‏مند است،اما مشکل در این‏جا ختم نمی‏شود: سناتور گراکوس‏ به دلیل اختلاف نظر بر سر جایگاه و اهمیت مجلس سنا با کومودوس‏ درگیر می‏شود و به دلیل توهین کومودوس به سنا خشمگین می‏شود. خب،متاسفانه باز هم مشکل در اینجا ختم نمی‏شود: در هیچ کجای‏ فیلم گراکوس سخنی دربارهء این‏که اعتقاد دارد کومودوس آدم‏کش‏ و زناکار است بر زبان نمی‏آورد!

۴٫منتقد گرامی عقیده دارد گراکوس،خوهرزادهء کومودوس‏ (لوسیوس)را برای پادشاهی پیشنهاد می‏کند!واقعا حیرت‏انگیز است،چون در هیچ کجای فیلم چنین فکری به ذهن هیچ‏کدام از کاراکترها خطور نمی‏کند.دلیلش هم ساده است:لوسیوس یک‏ طفل هشت،نه ساله است و روم در آن لحظه نیاز به امپراتوری داشته که چند سالی بزرگ‏تر باشد!

۵٫این آقای محترم فکر می‏کند کومودوس سرمست از پیروزی‏ (کدام پیروزی؟)تصمیم به مبارزه با ماکسیموس می‏گیرد و در میدان‏ زخم‏های مرگباری بر بدن او وارد می‏کند!و درست همین نوع‏ توصیف‏هاست که نشان می‏دهد ایشان اصلا به کلی از مرحله پرت‏ است و در تمام طول فیلم متوجه نشده قضایا از چه قرار است،چون‏ اتفاقا کومودوس در نهایت درماندگی و استیصال بابت محبوبیت‏ مهارنشدنی ماکسیموس،و در نهایت هراس از کشته‏شدن به دست‏ اوست که پا به میدان می‏گذارد و اصلا همین وضعیت است که‏ سکانس آخر فیلم را جذاب و دیدنی می‏کند،و قبل از ورود به میدان، پنهان از چشم مردم با نیزه‏ای کوچک قلب ماکسیموس را می‏درد تا او توان جنگیدن نداشته باشد.

دوست ما در تمام این لحظات‏ خواب بوده و لحظه‏ای بیدار شده که نمای درشتی از پای ماکسیموس‏ دیده می‏شود که خون بر روی آن‏جاری است و به همین دلیل‏ تصور کرده که کومودوس زخم‏های مرگباری بر بدن ماکسیموس‏ وارد کرده،درحالی‏که در تمام طول مدت این نبرد تن به تن، کومودوس مطلقا موفق به انجام این کار نمی‏شود و آن نمای درشت‏ تاکیدی است بر خون‏ریزی شدید ماکسیموس در اثر عمل ناجوانمردانه‏ و رذیلانهء کومودوس.

چه باید کرد؟

تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور
تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور

نه من بیکارم و نه شما که وقتمان را صرف نوشتهء آدمی کنیم‏ که به خودش اجازه می‏دهد دربارهء فیلمی که در توهمات و تصورات‏ خودش ساخته نقد بنویسد و آن را به عنوان مطلبی دربارهء فیلمی که‏ ریدلی اسکات ساخته به خورد مردم بدهد.ضمن این‏که ایشان قبلا هم از این دسته گل‏ها به آب داده و بار اولش نیست.

ضمن این‏ که امثال این آقا در مملکت شریف ما فراوانند و همین چند هفته‏ پیش یکی دیگر از اعاظم سینماگران این دیار فرموده بودند: «گلادیاتور»بیشتر تکنولوژیس است تا سینما!واقعا عجب گرفتاری‏ شده‏ایم!

بنده فعلا کاری به این حرف‏ها ندارم و حتی در موضع دفاع از «گلادیاتور»هم نایستاده‏ام،که فیلمی در این اندازه نیاز به مدافع‏ باشد-هرچند همهء کسانی که«گلادیاتور»را دوست ندارند،اشتباه‏ می‏کنند-و حتی کاری به منتقدین خارجی که دربارهء این فیلم‏ یاوه‏گویی‏های فراوانی کردند هم ندارم،چرا که آن‏ها در توصیف‏ فیلم،به عباراتی مشابه تعابیر دوست ما متوسل شده بودند(یا شاید هم برعکس؟)و اصلا تق«نقد فیلم»همین جاها درمی‏آید که‏ منتقدین به روزی بیفتند که به خزعبلاتی مثل«روزی که زن شدم» که سازنده‏اش می‏گوید آخرین فیلمی که دیده فیلم خودش بوده و قبل از آن«تخته سیاه»و قبل از آن نام فیلم دیگری را به خاطر نمی‏آورد،سه ستاره می‏دهند و به«گلادیاتور»بی‏ارزش! من فعلا از اینها می‏گذرم و بحث مفصل دربارهء هرکدام را به‏ مجالی دیگر واگذار می‏کنم.

آن‏چه فعلا مهم است آیندهء سینمای‏ ماست که در چنبرهء چنین شرایط عجیب و غریبی گرفتار است. نشریات سینمایی کشور که هدایت‏کنندهء بسیاری از ذهن‏های نوجو و شکل‏دهندهء پایه‏های فکری جمع کثیری از جوانان سینمادوست‏ هستند،چنین اراجیفی را در قالب نوشته‏ها و مقالات گوناگون به‏ مخاطبان‏شان تحویل می‏دهند و مطمئن باشید فراوانند جوانان‏ ساده‏ای که به آدم‏هایی نظیر این آقا اعتماد می‏کنند و فکر می‏کنند حتما خودش می‏داند دارد چه حرفی از دهانش بیرون می‏آید و ندیده‏ و نشنیده،همین حرف‏ها را در محافل نقل می‏کنند و فکر می‏کنند در حال پرورش دانش سینمایی خود و دیگرانند.

از آن سو اساتید معظمی که در دانشکده‏ها و آموزشگاه‏های‏ سینمایی تدریس می‏کنند اغلب با تصوراتی مشابه و در شرایطی که‏ سال‏هاست ارتباط خودشان را با سینمای روز جهان قطع کرده‏اند، یک سری حرف‏های کهنه و نخ‏نما شده به هنرجویان یاد می‏دهند و چون حال ندارند فیلم‏های جدید را ببینند و یا زبان بلد نیستند و داستان را نمی‏فهمند،همین‏طوری برای دفع شر می‏گویند:سینمای‏ امروز مبتذل است و سینمای کلاسیک چیز دیگری است و همان‏ «رزمناو پوتمکین»را تماشا کنید،بس است.

مسؤولین محترم هم که همیشه به آفتابه لگن بیش از شام‏ و ناهار اهمیت می‏دهند،فکر می‏کنند همین‏قدر که چرخ سینمای‏ ایران بچرخد کافی است و لازم نیست سردربیاورم در سینمای‏ دنیا چه خبر است و دانش سینمایی‏مان(اگر اصلا دانشی در کار باشد)همین قدر که هست بس است و اگر بیشتر شود می‏چاییم! بنابراین تماس با سینمای دنیا منتفی است و نمایش فیلم‏های‏ خارجی هم دردسر دارد و همین دو تا و نصفی در سال بس است و حتی نمایش فیلمی مثل«گلادیاتور»علی‏رغم تطابق با کلیهء معیارهای رسمی و غیررسمی ما اشکال دارد،چون کار و بار فیلمفارسی سازها را کساد می‏کند.

تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور
تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور

اما این در بر همین پاشنه نخواهد چرخید و بالاخره روزی خواهد رسید که همه بفهمند حنای این آقایان رنگ ندارد و با جایزه بردن‏ فیلم‏های سفارشی مدیران و گردانندگان فکل کراواتی جشنوارهء فلان، سینمای ما سینما نمی‏شود و بالاخره یک روز می‏پذیریم که دیگران‏ علاوه بر آن‏که بهتر از ما فیلم می‏سازند،فیلم‏هایشان معنوی‏تر، انسانی‏تر،تکان‏دهنده‏تر،شاعرانه‏تر و دینی‏تر از ماست و ما بهتر است به جای این جنگولک‏بازی‏ها و گنجشک‏رنگ کردن‏ها،متواضعانه‏ در مقابلشان بنشینیم و سعی کنیم و زحمت بکشیم تا سینما را واقعا آن‏طور که هست یاد بگیریم،بلکه روزی برسد که بتوانیم واقعا به‏ سینمایمان افتخار کنیم،هرچند در سال فقط پنج فیلم تولید کنیم‏ و هیچ جایزه‏ای را از هیچ جشنواره‏ای دریافت نکنیم.

تا فرا رسیدن آن روز،ای خوانندگان خوب و محترم،فیلم‏ها را با کیفیت خوب و در شرایط مناسب ببینید و سعی کنید داستانش را درست بفهمید و حتی المقدور به همهء منتقدان داخل و خارج مشکوک‏ باشید و حتما فیلم‏هایی را که مورد لعن و نفرین قرار می‏دهند،تهیه‏ کنید و تماشا کنید!«گلادیاتور»را هم حتما ببینید.اگر دیده‏اید باز هم ببینید!

نقد و بررسی فیلم گلادیاتور 

انتخاب نابخردانه­ در کارگردانی هنری، ساختار «گلادیاتور» ریدلی اسکات Ridley Scott را بوجود می­آورد، قالبی که هیچ تلاشی در آن انجام نشده است. فیلم تیره و مبهم به نظر می­رسد.

رنگ­های آن توی گل و لای ته مانده رنگ و روغن تابلوی نقاشی را دارند و به نظر می­رسد در روزهایی تیره و ترسناک فیلمبرداری شده است.تاریکی و محدود بودن جزئیات در لانگ شات­ها به جلوه های ویژه کهنه و تیره کمک می کند (کلیزیوم در روم شبیه طرحی در یکی از بازی های کامپیوتری به نظر می رسد) و شخصیت ها باعث خوشایند تماشاچی نمی­شوند: آنها تلخ، انتقام جو و افسرده هستند.

تا پایان این فیلم طولانی، فقط یک صحنه پیروزی گلادیاتوری را با تصویر آسمان آبی دیدم (آسمان آبی در رؤیای خوشبختی های دور قهرمان وجود دارد). قهرمان، یک ژنرال اسپانیائی به نام ماکسیموس Maximus محبوب امپراطور در حال مرگ مارکوس اورلیوس Marcus Aurelius است.

بعد از اینکه ماکسیموس در برابر هجوم بیگانگان مقاومت می کند، مارکوس او را نجات دهنده روم می نامد. اما او از سوی پسر مارکوس به مرگ محکوم می شود، یک رقیب سرسخت به نام کومودوس Commodus (نام او از کلمه لاتین convenient به معنای مناسب گرفته شده که چنین ذهنیتی را بوجود نمی آورد).

تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور
تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور

بعد از اینکه ماکسیموس فرار می کند و همسر و پسرش را کشته شده می یابد، راه به سوی صحراهای شمال آفریقا پیدا می کند و در اینجا به عنوان برده به پروکسیمو Proximo مدیر گلادیاتورها، فروخته می شود.

هنگامی که کومودوس در کوششی برای انحراف افکار مردم از گرسنگی و طاعون، تحریم پدر خود را در مورد گلادیاتورها در روم برمی دارد، این ماکسیموس است که بالاتر می رود و البته فیلم با نبرد بزرگ به پایان می رسد.

این داستان می توانست سرگرم کننده هم باشد. به تازگی «مهاجمان کشتی گمشده» را دوباره دیدم که به همین اندازه نابخردانه اما به مراتب سرگرم کننده تر است. «گلادیاتور» لذت ندارد. افسردگی را جایگزین شخصیت می کند و معتقد است که اگر شخصیت ها تلخ و عبوس باشند، ما توجه نمی کنیم که چقدر خسته کننده هستند.

کومودوس یکی از امپراطورهای خودکامه و کج حلق روم است که در حماسه های روم بزرگ شهرت دارد، حماسه هایی که با اسپارتاکوس خاتمه می یابد. او مفسده های نامعمول هم دارد، می خواهد که عاشق خواهر بزرگتر خود لوسیلا Lucilla باشد و پسر او را به عنوان جانشین خود قرار دهد.

ستون اخلاقی داستان به راحتی اداره می شود. کومودوس می خواهد که دیکتاتور باشد اما سنا به رهبری گراکچوس Gracchus در برابر او می ایستد. سناتورها از او می خواهند که برای بخش یونانی نشین شهر، جایی که طاعون شدیدتر است، کانالی درست کند اما کومودوس تصمیم بر انجام یک دوره بازی می گیرد.

پروکسیمو با گلادیاتورهایش از آفریقا می­رسد، او که ثابت می کند شکست ناپذیر است و تهدیدی برای محبوبیت امپراطور به شمار می رود. درس اخلاقی: خوب است که گلادیاتورها کشتار کنند و قدرت به سیاستمداران برسد.

افراد کلیزیوم مثل کشتی گیران حرفه ای عمل می کنند و وقایع یادآور جنگ های مشهور هستند. بعد از اینکه تیم میزبان شکست می خورد، کومودوس سردرگم به ژنرال خود می گوید پیشینه من کمی مبهم است اما بربرها نمی بایست جنگ کارتاژ را از دست بدهند؟ بعد، صدای اعلام کننده شنیده می شود: «سزار مایل است که تنها قهرمان شکست ناپذیر روم را به میدان آورد – تیتوس Titus افسانه ای! سکانس های نبرد سایه رنگ پریده ای از رفص با شمشیر در «Rob Roy» است. به جای حرکاتی که بتوانیم دنبال کنیم یا استراتژی ستودنی، اسکات به نماهای نزدیک تیره و ترسناک اکتفا می کند. جمعیت فریاد شادی سر می دهد.

تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور
تصویری از فیلم سینمایی گلادیاتور

هنگامی که ماکسیموس در اولین نبرد بزرگ خود پیروز می شود، تصمیم بر عهده کومودوس است که آیا زنده بماند یا بمیرد. جمعیت فریاد می زند: «زنده! زنده!» و کومودوس در پاسخ به تقاضای آنها با شست به طرف بالا علامت می دهد. این نشان می دهد که کومودوس توجهی به آموخته های سزاری نداشته چرا که در آن زمان در کلیزیوم شست نزدیک به مشت علامت زنده ماندن و شست بازتر به معنی مرگ بوده است. خوشبختانه هیچ کس در کلیزیوم هم این موضوع را نمی دانست.

کرو برای نقش ماکسیموس مناسب بود: ریش دارد، کم حرف می زند و تهدیدآمیز است. نقش نزدیکترین دوست او در میان گلادیاتورها را جیمون هونسو ایفا می کند. از آنجایی که باید کمتر از ماکسیموس حرف بزند اغلب وحشی به نظر می رسد. نیلسن عمق فیلم را نشان می دهد و هریس پیر، جاکوبی و رید قابل قبول هستند.

«گلادیاتور» برای آنها که خاطره ای از «اسپارتاکوس» و «بن هور» دارند خوشایند است. اجرای فیلم «تیتوس» به مراتب بهتر از «گلادیاتور» و ساختار داستان آن بهتر از فیلمنامه «گلادیاتور» است حتی اگر شکسپیر تیتوس خود را تنها قهرمان تاریخ روم قرار نمی داد.

تماشای آنلاین فیلم با دوبله فارسی

دانلود فیلم

منبع ویکی پدیا نقد فیلم فارسی آپارات

مشخصات دانلود


لینک دانلود فیلم با کیفیت 480(حجم: 680 مگابایت)

لینک دانلود فیلم با کیفیت 720 (حجم: 1.18گیگ)


ممکن است شما دوست داشته باشید

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.