فیلم سینمایی دار و دسته های نیویورکیاثر فاخر کارگردان بزرگ جهان مارتین اسکورسیزیکار در سال ۲۰۰۲ است که از بازیگرانی مانند لئوناردو دیکاپریو، کامرون دیاز و دانیل دی-لوئیس برای ساخت این فیلم سینمایی استفاده کرده است.
این فیلم ساختهٔ سال ۲۰۰۳ و نامزد دریافت ده اسکار به خصوص جایزه اسکار بهترین کارگردانی و جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد. این فیلم اقتباسی بر اساس کتابی به همین نام به نویسندگی هربرت اسبوری است.به تازگی مارتین اسکورسیزی در مصاحبهای اعلام کرده که قصد دارد به دلیل حجم زیاد وقایع و شخصیتهای آن دوره از تاریخ آمریکا، سریالی از این فیلم بسازد.
خلاصه داستان
در خلال جنگهای آمریکا طی سالهای ۱۸۴۰ تا ۱۸۵۲، شهر نیویورک بر اثر جنگهای بین آمریکاییهای بومی و ایرلندیهای مهاجر به کورهای داغ از آتش مبدل شدهاست.
بیل کاتینگ قصاب (با بازی دانیل دی-لوئیس) سر دسته آمریکاییها حریف ایرلندی خود کشیش والن (با بازی لیام نیسون) که سردسته گروهی ایرلندی به نام خرگوشهای مرده است را میکشد و آمریکاییها پیروز میشوند. بعد از گذشت شانزده سال پسر کشیش، آمستردام (با بازی لئوناردو دی کاپریو) به نیویورک باز میگردد تا از بیل به خاطر مرگ پدرش انتقام بگیرد.
آمستردام ابتدا به عنوان دوستی وارد محفل او میشود ولی بعد به خاطر خیانت دوستش هویتش آشکار میشود. حالا او و جنی (با بازی کامرون دیاز) دوباره با کمک بازماندگانی از جنگ گذشته در حال جمع کردن گروه خرگوشهای مرده برای دومین بار هستند. در پایان جنگ ایرلندیها پیروز میشوند و بیل کاتینگ میمیرد. با مرگ او سایر دار و دسته های نیویورکی طی چهار روز تسلیم میشوند.
جوایز
کاندیدای اسکار بهترین موسیقی
کاندیدای اسکار بهترین تدوین
کاندیدای اسکار بهترین صدا
کاندیدای اسکار بهترین طراحی لباس
کاندیدای اسکار بهترین طراحی هنری
کاندیدای اسکار بهترین فیلمبرداری
کاندیدای اسکار بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی
کاندیدای اسکار بهترین کارگردانی
کاندیدای اسکار بهترین فیلم
کاندیدای اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد
گلدن گلوب
برنده بهترین کارگردانی
کاندیدای بهترین فیلم
کاندیدای بهترین بازیگر نقش اول برای دانیل دی-لوئیس
کاندیدای بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای کامرون دیاز
بفتا
کاندیدای بهترین کارگردانی
کاندیدای بهترین فیلم برداری
کاندیدای بهترین طراحی تولید
کاندیدای بهترین فیلم
کاندیدای بهترین آرایش مو
کاندیدای بهترین ویرایش
کاندیدای بهترین موسیقی
کاندیدای بهترین طراحی صحنه
کاندیدای بهترین فیلم نامه ارجینال
برنده بهترین بازیگر نقش اول مرد برای دانیل دی-لوئیس
اگر دوستداران موسیقی به موزیک فیلم دار و دسته های نیویورکی ها توجه کنند، خواهند دید که دقیقا ۸۶ قطعه موسیقی به تناوب در آن به گوش میرسد. موزیک فیلم دار و دسته های نیویورکی ها ، به سیاق فیلم های اخیر هالیوود، کاملاً ضد هویت عمل میکند و اساساً میتوان گفت فاقد هویت است. در این موسیقی سازهای متعددی مثل فلوت های سلتیک ( Celtic، متعلق به اقوام سلت اروپائی که منشائی ایرلندی دارند)، موسیقی فولکلوریک ایرلندی، گروه های درام، اپرای چینی، موسیقی رقص سلتیک، قطعاتی از گروه U2 و غیره میشنوید.
اسکورسیزی در این اثر تحسین شدهاش به بازتاب دگرگونیها و استحالههای فردی و اجتماعی پرداختهاست. این یک فیلم تاریخی بسیار حماسی است که تنها اندکی ویژگی جدید دارد، یک داستان عاشقانهی چفت و بست دار را هم چاشنی کارش کرده و سعی دارد به آن جایگاهی که انتظارش را داشته برسد. و این فیلم یکی از همان فیلمهایی است که من به آن نمرهی کامل میدهم. ناباورانه است؟ من اینطور فکر نمیکنم. «دار و دستههای نیویورکی» چیزی بهتر از عالی است: چرا که به شدت پویا است.
رفتارشناختي حسادتها و خيانتها
تا پيش از بازگشت آمستردام به نيويورك؛ فيلم اسكورسيزي 2 سكانس عمده دارد. اولين سكانس با چرخش و همراهي دوربين سيال؛ اطرافيان كشيش والون را به گونه مجموعه تصاوير يك آلبوم اجتماعي به تماشاگر معرفي مينمايد و سپس سكانس نفسگير درگيري است كه شاهدش هستيم.
شانزده سال به جلو میرویم: پسر کشیش (با بازی چشمگیر «لئوناردو دی کاپریو»)، که خودش را “آمسرتدام” نامیده است، به منطقهی “فایو پوینتز” باز میگردد و سعی دارد کم کم در گروه بیل نفوذ کند و در نهایت او را بکشد، او اصلاً قصد ندارد او را مخفیانه یا عجولانه به قتل برساند. تنها عاملی که تا حدی حواس آمستردام را پرت میکند، دختر جیببری به نام “جنی” («کمرون دیاز») است.
چیزی که عیار فیلم را بالا برده به تصویر کشیدن نیویورک قدیم در دوران جنگهای داخلی توسط اسکورسیزی است. نژادپرستی و خشونتهای گروهی توسط یک سیاستمدار پست فطرت (با بازی خوب «جیم برادبنت»)، یک قاتل («برندان گلیسون»)، و یک پلیس («جان سی رایلی») تشدید یافتهاند و هر کسی هم که نتواند سیصد دلار مالیات پرداخت کند، مشمول مجازات میشود.
علت اصلي درگيري اين دو گروه؛ تنها به حسادت و قدرت طلبي بيل خيابانگرد نسبت به كشيش والون بر ميگردد. اين حسادت كه منجر به تماميتخواهي؛ قلدر مآبي به نام بيل قصاب شدهاست؛ راهي را باقي نميگذارد تا كشيش محله فايو پوينت انجيل را به كناري بگذارد و تيزي چاقو را بر روي گردن افراد بيل قرار دهد و اين آزمون البته نتيجهاي غكس دارد.
يك محصول ديگر اين آزمون بداقبال رشد خيانتهااست. در سكانس افتتاحيه دوربين چندين بار به صورت سيال روي چهره افرادي متمركز ميشود. اينها همان افرادي هستند كه در روزهاي آتي سينه چاكان و فدائيان بيل قصاب خواهند شد.
آمستردام پس از بازگشت به نيويورك هنگامي كه صحنهاي از در گيري ساليان پيش را مرور ميكند ؛ هرگز برايش باوركردني نيست كه آن آدمهاي متعصب و مذهبي كه گرد پدرش كشيش والون جمع شده بودند حالا عملا گذشته را كنار گذاشته و جذب ملحد محله شدهاند.
روايت حسادتها و و منجر شدن آن به خيانتهاي آشكار ؛ يكي از اصليترين حرفها و سخن اسكورسيزي از آمريگاي 165 سال پيش است. و نمادهاي انساني كه او براي اين بازگويي پرداختكرده بسيار پرمعنا هستند.
در این فیلم پرستاره، دی لوئیس یک ابرستاره به شمار میآید. چه وقتی که بیل همچون یک جنتلمن با یک کلاه بلند در خیابانهای نیویورک قدم میزند یا وقتی که پرچم آمریکا را دور بدنش میپیچد تا به آمستردام بگوید “تمدن در حال فروپاشی است”، دی لوئیس نقطهی عطف فیلم است. این نقشآفرینی به خوبی هم شوخطبعی و ذکاوت او و هم ددمنشی و خشونت بیل را به نمایش میگذارد.
از روايت اين قصه در نيمه اول آن به ويژه با ياد آوري همان 2 سكانس عمده؛ آنچه برداشت ميشود اين است كه انسان منتظر فرصت ميماند. دارو دسته كشيش والون تا زمان كشته شدن او فرصت حسادت و تزوير و خيانت پيدا نكرده بودند اما با مهيا شدن شرايط و وقتي آدمي مانند بيل قصاب همه كاره جغرافياي محل سكونتشان شد زمينه را براي آشكار كردن ذات پليدشان آماده ديدند. تا آنجا كه خيانتكارها حتي منكر گذشته خود شدند. به تعبيري فرهنگي كه از پياده روها بدست بيايد سريع هم محو ميشود. به تعبيري جاي پاها در پيادهروها زود از بين ميرود.
جامعه شناختي حقارتها
نيويورك سال 1846؛ يكي از زمانهايي است كه اين شهر سيل مهاجران را در خود جاي ميدهد. ايرلنديهاي فقير و بيچيز و سيسيليهاي از خود راضي و گداصفت بيشتر از ديگر مهاجران به چشم ميآيند. از اينرو هركدام از مهاجران وابسته به اين طبقه؛ تصميم دارند به سرعت هويت خود را كنار بگذارند و با حقارتي مثال زدني به دارو دستههاي نيويوركي بپيوندند.
البته اين مهاجران؛ از مرام و مسلك اين گروهها اطلاعي ندارند. در محله پنجم نيويورك تعدادي گرد كشيش والون جمع ميشوند و جمع بيشتري بيل قصاب را ترجيح ميدهند. در بطن ماجرا هيچ كدام از اين تازه واردها نه به والون اعتقادي دارند و نه به بيل. آنها حقارتهاي تمام نشدني خود را ميخواهند با فرورفتن در كسوت تازه فراموش كنند كه البته اين امر هرگز برايشان روي نميدهد. از آنها در هر دو گروه به عنوان پادو استفاده مي شود. پاگرفتن حزب دموكرات در فايو پونت نيز بامزه و مضحك است. وقتي حزب دمكرات از ميان اين مهاجران بيسرپا عضو ميپذيرد آنها از چاله حقارت به چاه ويل حقارت ميافتند.
چرا كه وقتي زير بيرق اين حزب قرار ميگيرند، نيويوركي محسوب ميشوند. اما اين حزب نيز هيچ كاري جز دادن هويت پوشالي به آنان انجام نميدهد. آنها مجبورند هميشه پيادهروها و خيابانهاي فايو پوينت را گز كنند و تمدن خياباني آن را بپذيرند و اين روند جز در سايه ملحق شدن به يك دارودسته ميسر نيست.
معنا شناختی استحاله ها و انتقام ها
اگرچه در فيلم اسكورسيزي؛ وجدانها در پياده رو نقد ميشوند؛ اما آب توبه هم براي آنها كه سرشت نيك دارند مهيااست. البته تغييرات بنيادين روحي براي كسي آنچنان انفاق نميافتد كه منجر به ارائه رفتاري خاص و يا پرهيزگارانه گردد. آنهايي هم كه چنين سرنوشتي پيدا ميكنند؛ انگشت شمارند.
به هر روي با پذيرفته شدن آمستردام در داخل گروه بيل و ارتقاي او و نزديكي هرچه بيشتر وي با شخص بيل؛ ديگ حسادتها به جوش ميآيد و سهم هركس نيز در شعله ورتركردن آتش زير اين ديگ محفوظ است. كار به جايي مي رسد كه حتي نزديكترين دوست آمستردام به او خيانت مي كند.
جاني كه دوست دوران كودكياش آمستردام را؛ از همان ديداراول به ياد آورد و ميداند كه او تنها براي اين به نيويورك بازگشته كه بيل را بكشد؛ ابتدا به ساكن حتي شايد آرزومند موفقيت آمستردام نيز هست؛ اما وقتي در مييابد كه جايگاه خودش به دليل حضور آمستردام بشدت متزلزل شده؛ در پيادهروهاي فايو پوينت؛ وجدانش را چال ميكندو به بيل ميگويد كه آمستردام چه نقشهاي براي او در سر دارد. بيل كه به شدت به آمستردام دل بسته ؛ اين سخنان را بر نميتابد و حتي جاني را مضروب ميكند اما بعدا نسبت به حرف هاي وي مجاب ميگردد.
در سكانس جشن محله فايو پوينت؛ ديگر بيل به خوبي ميداند هم آمستردام و هم جني ( كامرون دياز در نقش Jenny Everdean) نقشههايي در سر دارند.از اين رو هم جني را در صحنه پرتاب چاقو آزار ميدهد و هم دست آمستردام را رو مي نمايد.
چاقويي كه آمستردام به سمت بيل پرتاب ميكند به هدف نمينشيند و برعكس اين چاقوي بيل است كه سينهي آمستردام را ميشكافد.جاني نيز ناظر همهچيز است. جني آمستردام را به دخمهاي مي برد و مخفيانه از او تيمارداري ميكند. در اين ميان است كه جاني پريشان و معذب ميگردد.
او همان كسي است كه چند روز پيش وجدانش را در پياده روي فايو پوينت روبروي دفتر مركزي حزب دموكرات چال كرده بود. جاني به سمت آمستردام برميگردد ولي هرگز بخشيده نميشود. او كه از همه جا رانده شده دوباره به سمت بيل بر ميگردد. اما به زعم بيل؛ خائن مي تواند هميشه خيانت كند از اينرو با چاقوي دست ساز جديدش او را تكه پاره كرده و در ميدان محله كه اسم با مسمايي نيز دارد (ميدان بهشت) جسد نيمه جانش را آويزان ميكند.
به جبران اين كار آمستردام جك پليس را ميكشد و در همان ميدان بهشت به صليب مي آويزد. ديگر زمان رويارويي دو گروه فرا رسيده. اما ديگر سال 1846 نيست. نيروهاي دولتي از راه ميرسند و همه را قلع و قمع ميكنند. در اين ميان چاقوي تيز آمستردام پهلو و سينهي پراز قساوت بيل را سوراخ ميكند و خود زخمي و رنجور محل را ترك ميكند…
چیزی که اسکورسیزی با «دار و دستههای نیویورکی» به دست میآورد فراتر از استانداردهای امروزی است، یک پیروزی هنرمندانه و احساسی. شما میتوانید به جای دیدن این فیلم، انتظار دیدن فیلمهای دیگر را بکشید، اما مطمئن باشید دیگر چنین اثر حماسی و بزرگی را نخواهید دید. ديگر نه از انتقام خبري هست نه از خيانت و نه از استحالههايي مثل آنچه چارلي نصيب برد. آنچه مانده؛ خرابي فايو پوينت و آوارا شدنش بر ساكنانش بود. آواري كه مصالح آن در حقيقت سنگ و آجر نبودند. بلكه حقارتها و حسادتهايي بودند كه هرگز از ذات پاك نشدند.
جعبه اطلاعات
دارودستههای نیویورکی
Gangs of New York
کارگردان
مارتین اسکورسیزی
تهیهکننده
آلبرتو گریمالدی
هاروی وینستین
نویسنده
جی کاکس
استیون زایلیان
کنت لانگرگن
بازیگران
لئوناردو دیکاپریو
دانیل دی-لوئیس
کامرون دیاز
جیم برودبنت
جان سی ریلی
لیام نیسون
برندن گلیسون
باربارا بوشه
مارتین شرمن