لینکلن یک فیلم درام تاریخی به کارگردانی و تهیهکنندگی استیون اسپیلبرگ با بازی دانیل دی-لوئیس در نقش آبراهام لینکلن و سالی فیلد در نقش ماری تاد لینکلن است.
فیلم سینمایی لینکلن که زندگینامهٔ شانزدهمین رئیسجمهور ایالات متحدهٔ آمریکا را روایت میکند، بر اساس قسمتی از کتاب تیم رقبا: نبوغ سیاسی آبراهام لینکلن نوشتهٔ دوریس کرنز گودوین ساخته شدهاست.
فیلم بر ۴ ماه پایانی زندگی پایانی رئیس جمهور آمریکا متمرکز است و تلاشهای او، برای به تصویب رساندن سیزدهمین اصلاحیهٔ قانون اساسی ایالات متحدهٔ آمریکا توسطمجلس نمایندگان را به تصویر میکشد که به دنبال این اصلاحیه بردهداری در آمریکا ممنوع شد.
فیلم در ۹ نوامبر ۲۰۱۲ در برخی شهرهای خاص به نمایش درآمد و در ۱۶ نوامبر ۲۰۱۲ نمایش عمومی آن توسط کمپانی دریم ورکز در ایالات متحده آغاز شد.
خلاصه فیلم
در زمانی که جنگ داخلی آمریکا با خشونت هر چه تمام تر ادامه دارد، رئیس جمهور امریکا با مسائلی چون ادامه کشتار در میدانهای نبرد و درگیری با تعداد زیادی از اعضای کابینه خودش بر سر مسئله منع برده داری و آزادسازی بردهها کشمکش دارد..
جوایز و افتخارات
در جوایز اسکار ۸۵ام این فیلم سینمایی نامزد دریافت ۱۲ جایزه اسکار از جمله جایزه اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بازیگر نقش اول مرد، نقش مکمل زن،نقش مکمل مرد شد و دو اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد (دنیل دی لوییس) و بهترین کارگردانی هنری را دریافت کرد.
نقد و بررسی فیلم لینکلن ( Lincoln )
زمانی که استیون اسپیلبرگ اعلام کرد قصد ساخت فیلمی براساس شخصیت محبوب رئیس جمهور ایالات متحده را دارد، موجی از تحسین ها به سوی وی روانه شد که همگی معتقد بودند او بهترین فردی است که می تواند یک چهره کامل و بی نقص از یک مرد شرافتمند را به پرده نقره ای سینما بیاورد.
مدتی پس از اعلام اینکه مراحل پیش تولید فیلم آغاز شده ، گفته شد که قرار هست نقش آبراهام لینکن را « دنیل دی لوئیس» ایفا کند که یکی از بهترین بازیگران هالیوود است.
بعد از اعلام این خبر، زمان آن بود که همگی شروع به تعریف و تمجید از این انتخاب کنند و حتی پیش از ساخته شدن فیلم، نام آن را به عنوان یکی از بخت های مسلم اسکار و نام دنیل دی لوئیس را به عنوان برنده بهترین بازیگر نقش اول مرد عنوان کنند.
این فیلم اما در سکوت کامل خبری ساخته شد و کمتر خبری در مورد نحوه ساخت و اتفاقات و حواشی آن منتشر شد و در سکوت کامل خبری هم آماده اکران شد.
انتظارات از این فیلم امکان نداشت که از این بیشتر باشد و من تمایل دارم اینطور فکر کنم که چالش بزرگ اسپیلبرگ در ساخت این فیلم این بوده است که بر انگیزه های پنهان خود، فائق بیاید.
فیلم به سادگی می توانست تبدیل به یک سخنرانی کلی شود که با صحنه های مرگ، جنگ داخلی و صحنه قتلی به صورت اسلو موشن که همگی با موسیقی ویولن جان ویلیامز ترکیب شده اند، ساخته شده باشد.
البته در حقیقت هم موسیقی فیلم از ویلیامز است اما موسیقی آن به شدت تاثیر گذار است و به ندرت زائد به نظر می آید.
آبراهام لینکلن نخستین رئیس جمهور، جمهوری خواه
آبراهام نخستین رئیس جمهور، جمهوری خواه ایالات متحده بود که در جریان اختلافات عمیق دموکراتها در سال 1861 توانست با 40 درصد آراء به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده انتخاب شود.
اما مشکلی که لینکلن در زمان تصدی پست ریاست جمهوری با آن گریبانگیر بود، اختلافات شدید داخلی بین ایالات شمالی و جنوبی آمریکا بود.
در واقع ریشه مشکل از اینجا آغاز می شد که ایالات جنوبی آمریکا که صاحب زمین های حاصلخیز کشاورزی و مواد خام اولیه بودند، به شدت به نظام برده داری اعتقاد داشتند و سیاه پوستان را جزو املاک خود به حساب می آوردند!
اوضاع معیشتی سیاهان در آن دوران به حدی فاجعه بار بود که اغلب دلیل مرگ و میر آنها گرسنگی عنوان می شد.
این وضعیت حتی سبب شد تا سیاهان قیامی بر ضد سفید پوستان انجام دهند اما پیش از هرگونه اقدامی توسط سفید پوستان سرکوب شدند. اما اوضاع در ایالت های شمالی آمریکا متفاوت بود.
آنها به دلیل اینکه زمین حاصلخیزی نداشتند و شغل اکثر آنها مربوط به تجارت یا بانکداری مربوط می شد، از حقوق سیاه پوستان حمایت می کردند و حتی آنها را به صورت قاچاقی از ایالت های جنوبی به شمالی منتقل می کردند.
دامنه این اختلافات به حدی افزایش پیدا کرد که بالاخره مردم 2 ایالت در سال 1861 رسماً دست به سلاح بردند و با یکدیگر وارد جنگی داخلی شدند.
صحنه خاطره انگیز فیلم
چند صحنه کوتاه اما خاطره انگیز از جنگ داخلی در ابتدا و انتهای این فیلم وجود دارد و چند کات کوچک هم از سخنرانی های او نشان داده می شود که برجسته ترینشان همان دومین سخنرانی سوگند خوردن ریاست جمهوری امریکا درست چند هفته قبل از مرگش است.
اما ما سخنرانی گتیسبرگ لینکلن را نمی بینم و اتفاقی که از رخ دادنش می ترسیم هم با نزدیک شدن به آوریل ۱۸۶۵ به ظرافت و فریبندگی بسیار به نمایش گذاشته می شود.
در یادداشتی که هفته قبل نوشته بودم هم اشاره کردم که در این فیلم، جان ویلکس بوث (کسی که لینکلن را ترور کرد) نه نشان داده می شود و نه از او حرفی به میان می آید که این فقط می توانسته یک انتخاب تعمدانه از سوی اسپیلبرگ باشد(که البته من خودم از این بابت سپاسگزارم).
اسپیلبرگ در فیلمش توانسته هم بر گریفیت و هم بر فورد پیشی بگیرد و یک طرح جذاب، هیجان انگیز، تراژیک و اخلاقی از زندگی در آمریکای قرن ۱۹ را به نمایش بگذارد و تجربه ای را که همزمان احساسی، درونی و عقلایی است به ما بچشاند. اسپیلبرگ در یک همکاری خیره کننده با یک بازیگر بزرگ (دی لوییس) و یک نویسنده خیال پرداز(تونی کاشنر، برنده جایزه پولیتزر)، توانسته به جای این که لینکلن را به عنوان یک فیلسوف و شاعر نشان دهد(البته از این جنبه شخصیتی او هم کمی در فیلم وجود دارد)، او را به عنوان یک رهبر سیاسی زیرک و مرد زمان خود نشان داده باشد.
مسائل فنی فیلم
از لحاظ مسائل فنی، این فیلم بدون شک عالی است. تم حماسی و زیبای جان ویلیامز که یار همیشگی استیون اسپیلبرگ در ساخت موسیقی فیلمهایش بوده، گوش نواز و غرور افرین است.
موسیقی های حماسی جان ویلیامز بدون شک یهترین انتخاب برای این فیلم بوده است. فیلمبرداری یانوس کیمینزکی ( که این یکی هم اغلب در کارهای اسپیلبرگ حضور داشته ) هم مخصوصاً در نماهای باز، تحسین برانگیز است.
دوربینِ کیمینزکی بهترین جایگیری ممکن را برای به تصویر کشیدن تاریخ آمریکا داشته است و شاید شانس اسکار را هم بتوان برای آن قائل شد.
در بخش طراحی لباس و گریم نیز نقص مشخصی به چشم نمی خورد ( البته این را باید تاریخ شناسان موشکافانه تر بررسی کنند ).
گریم دنیل دی لوئیس بسیار خوب انجام شده و به نظر می رسد او شبیه تر به هر آبراهام لینکلنی باشد که تابحال در سینما مشاهده کرده ایم و بازی عالی دی لوئیس نیز این شباهت را بیشتر به آبراهام نزدیک کرده است.
شاهکار بازی دیلوئیس
دیلوئیس به شکل هنرمندانه ای ، تُن صدایش را تغییر داده و فرم ادای دیالوگش نیز کاملاً در تضاد با آن تصویری است که همیشه از او به خاطر داریم.
بازی فوق العاده دی لوئیس مخصوصا در دو بخش بسیار مشهود است؛ اولین بخش زمانی است که وی در حال ایراد سخنرانی عمومی و خصوصی برای دولتمردان و افراد زیر دست است که با تسلط کامل و بی نظیر چشمها را خیره می کند، و دومی در زمانی است که وی بی آنکه دیالوگی داشته باشد بر جایی خیره می شود و دوربین چندین ثانیه بر روی صورت او بزرگ نمایی می کند.
در این نما شما می توانید به وضوح ببینید که دی لوئیس در حال انجام یک بازی زیر پوستی است و چهره آرام اما از داخل طوفانی او در این صحنه ها کاملاً مشهود است.
دیگر بازیگران فیلم که غالب آنها از محترم ترین بازیگران سینمای هالیوود هستند، حضور کمرنگ تر اما موثری در فیلم داشته اند.
سالی فیلد در نقش بانوی اول کاخ سفید، مانند همیشه یک بازی بی نظیر ارائه داده است اما مشکل این است که فیلم فرصت خودنمایی زیادی به او نداده. همچنین باید به بازی فوق العاده تامی لی جونز هم اشاره کنم که مطابق معمول یک بازی استاندارد را به نمایش گذاشته است.
در این بین تنها بازیگر نه چندان درخشان فیلم، جوزف گوردن لوییت است که فکر می کنم به دلیل عرض ارادت به استیون اسپیلبرگ حاضر به بازی در این فیلم شده و اگر هر کارگردان دیگری این فیلم را می ساخت، شاید او را در نقش رابرت مشاهده نمی کردیم.
لینکلن اثر قابل توجه ولی نه بهترین
این فیلم سینمایی اثر قابل توجهی است اما از بهترین های اسپیلبرگ نیست. اگر قرار بر مقایسه بین آثار پیشین و کنونی فیلمساز باشد، باید بگویم که مشخصاً « آبراهام لینکلن » در مقایسه با شاهکار تاریخی اسپیلبرگ یعنی « فهرست شیندلر » ( این مقایسه را به این دلیل انجام داده ام که هر دوی این فیلمها در ژانر ” بیوگرافی – درام ” ساخته شده اند ) در مرتبه به مراتب پایین تری قرار میگیرد.
این فیلم، فیلم خوبی است اما به شدت ” آمریکانیزه ” است و شاید یک مخاطب عام سینما باید خیلی حوصله به خرج دهد تا بتواند آن را تا به انتها تماشا کند.
در فیلم جزییات تاریخی بسیاری مطرح می شوند که برای آمریکایی ها حکم یک خاطره و تاریخ زنده را دارد اما برای مخاطب ایرانی فیلم که من و شما باشیم، این جزییات ارزش کمتری پیدا می کنند و ضرباهنگ کند فیلم هم کمک می کند تا حوصله این مخاطب عام بیش از پیش سر برود.
با اینحال پیشنهاد شخصی من این هست که این فیلم را را تماشا کنید چراکه اولا یکی از مهمترین فیلمهای سال است و احتمالاً به دلیل موضوع حساسش ، کاندید چندین اسکار خواهد شد ، دوم اینکه اسپیلبرگ آن را ساخته و سوم به دلیل بازی دنیل دی لوئیس که می تواند یک کلاس بازیگری بسیار مفید باشد.
نظر باراک اوباما درباره فیلم
به نظرم در کل ایدهی خوبی است که هیچ رئیس جمهوری خودش را با آبراهام مقایسه نکند (میخندد).
زیرا شدت چالشهای پیش روی او و میزان تواناییهایش قابل قیاس با رئیس جمهورهای بعد او نیست.
فکر میکنم حتما میشود درسهایی از فیلم گرفت.
یکی از نکاتی که بخشی از فیلم لینکلن به ما میآموزد؛ به دنبال بالاترین آرمانها بودن است و اینکه برای یک هدف و انگیزهی عمیقا اخلاقی، نیاز است که خودت هم وارد عمل شده و دست بکار شوی.
و در این مسیر همواره سازشها و سبک سنگین کردنهایی وجود دارد. و چیزی که او را تبدیل به شخصیت و رئیس جمهوری متمایز میکند؛ توانایی او در ایجاد توازن بین ایده وجود داشتن حقایقی ابدی و جاودانه، در کنار واقعیتهای وضعیت موجود است و [این که] وضعیت موجود، آشفته و سخت است.
در نتیجه هر حرکتی که انجام میدهیم دارای ایراداتی است. و ما فقط سعی میکنیم در مسیر درست حرکت کنیم.